“آقا چی بود این قصهی پسر پادشاه که نفس نداشت! واقعا عجیب و بکتی بود. خود نبودن بود، خود پوچی.
دربارهی قصهها به نظرم یک نکتهی خیلی جالب هست و آن هم ریتم عددی قصههاست. این که مثلا شخصیت داستان سر راهش سه نفر رو میبیند و سه ماجرا برایش پیش میآید، یا پادشاه سه پسر دارد، یا مجسمهای پرندهای را سه بار دنبال کاری میفرستد. و البته معمولا این عدد سه است. این نکته مختص قصههای ایرانی نیست و مثلا هزار و یک شب و قصههای اسکار وایلد هم همین وضعیت را دارند. از جهتی این یک جور دست رو شده است، از جهتی هم اصلی در قصهگویی انگار. شاید ریشهی کار در به درازا کشیدن داستان داشته باشد، شاید استفاده از الگویی تکراری (از روی تنبلی مثلا) در بیان نکات متنوع، و شاید هم قصد واقعا دادن ریتم باشد به ماجرا.
فکر میکنم اگر علاقهمند باشی که حتما هستی موضوع جالبی برای تحقیق باشد. چون خود همین عددبازی کاربردهای گوناگونی هم دارد: جایی باید مثلا هفت خوان را رد کرد، جایی باید یک سوم گناه کسی را به اعجاب داستان پیرمردی بخشید، و گاهی هم باید فلان تعداد وسیله را برای انجام کاری جور کرد.
خلاصه دم شما گرم و سر شما سلامت.”
الیکاهی via Apple Podcasts ·
Australia ·
04/07/19