قسمت 10 - جز آستان توام در جهان پناهی نیست
Listen now
Description
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا به جز این در حواله‌گاهی نیست عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم که تیغ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست چرا ز کوی خرابات روی برتابم کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست غلام نرگس جماش آن سهی سروم که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست چنین که از همه سو دام راه می‌بینم به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست خزینۀ دل حافظ به زلف و خال مده که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست
More Episodes
صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم، ولی هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل درّ و یاقوت به نوکِ مژه‌ات باید سُفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هرکه خاکِ درِ میخانه به رخساره...
Published 09/15/24
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟ چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است؟ جانا به حاجتی که تو را هست با خدای کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است ای پادشاه حسن، خدا را، بسوختیم آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم، تمنا چه حاجت است محتاج قصه...
Published 08/15/24