Description
بنال بلبل اگر با منت سر یاری است
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است
در آن زمین که نسیمی وزد ز طرۀ دوست
چه جای دم زدن از نافههای تاتاری است
بیار باده که رنگین کنیم جامۀ زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاری است
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامی است
که زیر سلسله رفتن طریق عیاری است
لطیفهای است نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداری است
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آنکس که از هنر عاری است
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
سحر کرشمۀ چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کمآزاری است