Description
داستان شاپوز ذوالاکتاف و جانشینان او در این قطعه روایت می شود.
پدر او زمانی که او در شکم مادرش بود، مرد. تاج را بر بالای تخت مادر او گذاشتند. در زمانی که او کودک بود، دست درازیهای همسایگان به ایران اوج گرفت.
از جمله همسایگان ایران که در این قطعه نام آنها به کرات ذکر می شود، اعراب هستند که قدرت گرفته اند و به ایران حمله می کنند و تا پارس و خوزستان آمده اند. شاپور به آنها حمله می کند و شکست می دهد. گفته می شود که اسیران را می آورد و "هر دو کتف او بهم می کشیدی و سولاخ می کردی و حلقۀ در هر دو سولاخ کتف او می کشیدی"
او اعراب را عقب راند و هر قومی از آنها را در منطقه ای اسکان داد.
بعد در اواخر عمر کنستانتین به روم لشکر کشید که تحت حکومت او مسیحیت را به عنوان دین رسمی برگزیده بود.
شاپور با جانشین کنستانتین جنگ کرد و پیروز شد ومناطق زیادی از سرزمینهای رومیان را تصرف کرد.
مختصری هم از جانشینان شاپور گفته می شود تا پایان حکمرانی یزدجرد اثیم که مردی بود "معیوب و بداندیش و بداندرون و خونخوار بود و زَعِر و بدخوی"