داراب نامه- قطعۀ بیست و هفتم
Listen now
Description
طمروسیه داستان زندگی خود را به زنکلیسا می گوید. حسادت زنکلیسا برانگیخته می شود و دستور می دهد که او را در دریا اندازند. ملاحی او را از دریا می گیرد و پناه می دهد و به او لباسهای مردانه می دهد تا شناخته نشود. مطبخ سالار به کشتی ملاح می آید و او را می شناسد ولی به کسی نمی گوید. کشتیها به جزیرۀ کندرف می رسند. کندرف نام عوج بن عنق بوده، غولی که در خانۀ آدم بدنیا آمد و تا زمان موسی زیست. او در این جزیره کرسی ای ساخته بود "مقدار ده هزار گز بالا و دو هزار گز پهنا" زنکلیسا در ابن جزیره طمروسیه را در لباس مردان می بیند ولی به حکم "یزدان پاک جلت قدرته" او را به جای نمی آورد. خوان سالار به او می گوید که این شاگرد ملاح است و گنگ و کر است. طمروسیه از بیم جان در همان جزیره کندرف پنهان می شود تا کشتیها دور شوند.
More Episodes
شهرهای دیگری از فارس تشریح می شود. در این توضیحات، گاهی اشاره هایی به برخی ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی و روشهای انجام کارها می شود. مثلاً نحوۀ تهیۀ نوعی پارچۀ خاص در کازرون شرح داده می شود که کیفیت و رنگ آن به واسطۀ املاح نهری که در کنار کازرون است منحصر به فرد بود. گفته می شود که تجارت جامه هایی...
Published 11/22/24
داراب آماده می شود برای اعلان عمومی پادشاهی اش. تخت را می آرایند و درباریان می آیند و می ایستند و داراب با گرزی گران و طمروسیه پوشیده در چادر بر تخت می نشینند. پیری حکیم از داراب می پرسد که تو کیستی. داراب خود را معرفی می کند. طمروسیه هم چادر بر می دارد و خود را معرفی می کند. درباریان شاد می...
Published 11/17/24
Published 11/17/24