Episodes
شماره‌ی بیست و نهم | نسخه‌های بی‌درمان   اسفند 99   ▪️آدمیزاد رفته‌رفته یاد می‌گیرد که مجبور بودن را با قانع بودن عوض کند! شیک‌تر است خب! بعد چیزها را جای هم بر می‌دارد و توی زنبیل زندگی‌اش می‌گذارد. مثلن دل‌مان می‌خواهد شاد زندگی کنیم، چون مقدورمان نمی‌شود، می‌رویم یک مشت اکانت اینستاگرام درباره شادی را فالو می‌کنیم! دوست داریم در هر چیز تا بیخ ممکنش موفق باشیم اما در نهایت به شناختن آدم‌های موفق دنیا اکتفا می‌کنیم! به جای ایفای نقشِ اول در زندگی خودمان، می‌رویم با نقش اول خیلی از قصه‌ها...
Published 02/26/21
Published 02/26/21
شماره‌ی بیست و هشتم | حاکمانِ محکومدی 99 هیچ کس به اندازه‌ی نیکلای و بنده و شما نفهمید که آدم‌ها عاشق خلاصه کردن همه چیزند! شاید بقیه‌ هم فهمیده باشند، چه می‌دانم! من به اندازه‌ی تک تک آدم‌هایی که در حد یک چای مشترک ازشان خاطره دارم، زندگی کرده‌ام اما هنوز نمی‌دانم روی چه حسابی می‌توانند ما را در حد یک کلمه خلاصه کنند و با همان یک کلمه برای‌مان نسخه بپیچند! خودت که دیدی آن‌ها حتا بلدند با همان یک کلمه قاضی بشوند و حکم صادر کنند! بی‌غرض برایت بگویم که توی هر حاکمی، یک محکوم زندگی می‌کند که...
Published 12/31/20
شماره‌ی بیست و هفتم | خاموشی به هزار زبان‌ (آذر 99) ---ما بلدیم! ما بیشتر از هر چیزی «دوام آوردن» رو بلدیم! حالا تو می‌خوای بهش بگو جبر یا انعطاف پذیری یا هرچی! ولی چندان شبیه به جبر نیست! انتخابه! انتخاب ندیدن، نشنیدن، نفهمیدن.... آدمیزاد جونور عجیبیه! کنار میاد... اینقدر کنار میاد که خودش میشه بخشی از همون کنار... میشه آکسسوار دنیا! تماشگری با چشمای بسته! فرقی نداره اهل کجا باشی و زبونت چی باشه. به هزار زبون خاموش میشی. کم کم دلایلت برای سکوت کردن بیشتر از گفتن میشه. سکوتی تا مرز فراموشی......
Published 11/26/20
شماره‌ی بیست و ششم | آسمان شما چه رنگیست؟‌ (آبان 99) ---احتمال حیات در کُره‌های دیگر هر چقدر باشد از کره‌ی ما بیشتر است! مگر اینکه منظور از حیات فقط زاده شدن و مردن سلول‌ها باشد که خب در این صورت علم حسابی لنگ می‌زند! لااقل از نظر من. آن لحظه حیات و ممات، دقیقن آن لحظه، هیج جای حافظه‌ی هیچ بنی‌بشری سکونت ندارد! اما میان این دو، تقویمی ورق می‌خورد که مهم است! زیستن در قامت یک انسان با تمام مشخصات و خاطرات و آرزوهایش. این حیاتی که دانشمندان برای سر درآوردن ازش هی جایزه‌ می‌گیرند چیزهای زیادی کم...
Published 10/29/20
شماره‌ی بیست و پنجم | بیداد سکوت‌ (مهر 99) ---پیرمرد، سند بزرگی محل به نامش خورده بود. از هیچ تنابنده‌ای بر نمی‌آمد که برود جلوی بساطش و بهش بگوید: «نه»... همه ایستادیم یک گوشه نگاهش کردیم. دلش گُر گرفته بود. یکهو به افقِ دل تمام آدم‌های دنیا اذان مغرب را دادند. خش خش یک بلندگوی دستی از وسط ابرها به گوش رسید... صدای نیایشی شهر را پُر کرد که دست هیچ کس به خاموش کردنش نمی‌رسید.... ---متن: مهدی روزرخ (م.مسافر)--- موسیقی‌‌های استفاده شده:‌‌‌‌ مثنوی افشاری - محمدرضا شجریان‌‌‌ ربنا - محمدرضا...
Published 10/13/20
رویای واژه‌هاشماره‌ی بیست و چهارم ‌ (مهر 99) ‌‌ حتا اگر هیچ صدایی به گوش ما نرسد باز هم دلیل نمی‌شود که از دنیایشان بی‌خبر باشیم! اگر سرمان زیرِ آب خستگی و کلافگی رفته باشد، اگر گوشمان پر شده باشد از سکوتی سهمگین هم مهم نیست! آن‌ها در همان سکوت، در همان بی حضوریِ خود، اسمشان را فریاد می‌زنند! زندگی بالاخره یک روز دستش را از دهان صبوری برخواهد داشت و صدایی طنین‌انداز خواهد شد! صدایی به وسعت «انسان»! حالا تو اگر می‌خواهی برو و به این امید خیالی بخند! * متن: مهدی روزرخ (م.مسافر)...
Published 09/25/20
جبرِ اختیارشماره‌ی بیست و سوم ‌ (شهریور 99) ‌‌ ‌‌‌ ما چیز زیادی از این زندگی نمی‌خواستیم! ما فقط می‌خواستیم یک جایی بتوانیم پاهایمان را دراز کنیم و یک «آخیش» واقعی بگوییم! همین! اما مرز باریکی بود میان صبر و قناعت، میان خواستن و توانستن که ما لابلای تقویم پر از حادثه‌ها، پر از امیدهایی که هی ساخت و چال کرد، گمش کردیم. آقا صابر هم یکی مثل ما بود. او در زندگی فقط سه بار اعتراض کرد! با اولی ساکت شد، با دومی تمام شد و با سومی آرام! فردا نوبت رسیدگی به پرونده‌ی ما دو نفر است! * متن: مهدی روزرخ...
Published 08/27/20
🔸پادکست مسافر‌‌‌‌‌▫️شماره‌ی بیست و دوم | مسخ شدن در تشویش‌ (مرداد 99)‌‌‌‌‌‌‌▪️ما در جهان متفاوتی زندگی می‌کنیم. دور و ورمان پر است از نگرانی برای چیزهای مختلف. نگرانی برای خودمان و کارهای نکرده‌مان و دیگران و کارهای کرده‌شان که مثل قهرمانان تیراندازی المپیک، هر تیری که رها می‌کنند صاف می‌خورد به پیشانی زندگی ما. راستش آدمیزاد گیج می‌شود میان وظیفه و مسئولیت، سرگردان می‌شود میان نگرانی و وجدان. سیب را یکی دیگر می‌خورد، آوارگی از بهشتش مال ما می‌شود. ماسک را یکی دیگر نمی‌زند، اقامت در جهنم...
Published 08/02/20
🔸پادکست مسافر‌‌‌‌‌▫️شماره‌ی بیست و یکم | فردا در باد‌‌ ‌(تیر 99)‌‌‌‌‌‌‌‌▪️ما بلاتکلیف‌ترین نسل تاریخ بودیم. آن وقت‌ها که هنوز از جوانی نشانی در وجودمان بود، چه برنامه‌ها که برای جهان نداشتیم. بنا داشتیم از سر تقصیراتش بگذریم، نگاه نکنیم که یک عمر برایمان قر و غمیش آمده، بسازیمش. بغلش کنیم، برش داریم بگذاریمش سر جای خودش که آرام بگیرد اما خب. ما زیادی جوان بودیم! ما زیادی خودمان را جدی گرفته بودیم. راستش آرزوهایمان هنوز خیال می‌کنند جوانیم و جوانی‌مان خیال می‌کند دیگر کار از کار گذشته. حالا...
Published 07/09/20
🔸پادکست مسافر‌‌‌‌‌‌▫️شماره‌ی بیستم | خنجرِ کُندِ کلمات‌‌ (خرداد 99)‌‌‌‌‌‌‌‌▪️گفتن ندارد اما انگار کن همه فقط می‌گویند که عبور کنند. بروند سراغ جمله‌ی بعدی. هیچ تعهدی روی حرف‌ها نیست. هیچ. یعنی برای پا برجا بودن، به آن گیره های بند رخت بیشتر می‌شود اعتماد کرد تا حرف! حرف ، حرف ، حرف! مصالح زندگی‌مان شده! باهاش دیوار می‌سازیم و دور خودمان هی بلندترش می‌کنیم. راستش خیال می‌کنم حرف‌ها اگر چه اعتبار ندارند اما وزن دارند... شده با شنیدن یک حرف، کمرت تا شود؟ روحت سنگین شود؟‌‌ ‌‌‌‌‌▫️▫️▫️‌‌‌✍🏻 متن:...
Published 05/28/20
🔸پادکست مسافر‌‌‌▫️شماره‌ی نوزدهم | نگفتم اما...‌ (اردیبهشت 99)‌‌‌‌▪️من هم مثل تو رازهایی دارم. بعضی‌شان خیلی نگفتنی‌اند. یعنی اگر سفره‌ی خالیِ این دل را باز کنم که همین چندتا راز را با هم لقمه بگیریم، شاید هم تو از بودنم سیر شوی و هم من از خودم. می‌گویند هر آدمی در طول عمرش به طور متوسط پنج تا از آن رازهای خیلی پنهانی دارد. ولی من خیال دارم همین حالا کار را تمام کنم! آمده‌ام که اعتراف کنم. کاش برای بخشیده شدن، دیر نشده باشد....‌‌‌‌‌▫️▫️▫️‌‌✍🏻 متن: مهدی روزرخ (م.مسافر)‌‌‌‌‌‌▫️▫️▫️‌🔸موسیقی‌های...
Published 04/30/20
▫️شماره‌ی هفدهم | سکوت بهار ‌ (فروردین 99) ‌ ‌ اینطور که نمی‌شود! من یا باید تقویم را باور کنم یا این زمهریر زندگی را! هی چشم تنگ می‌کنم، هی حواسم را جمع می‌کنم، دورترها را نگاه می‌کنم خبری از بهار نیست! یا من یک مرگم شده یا هیچ چیز سر جای خودش نیست! آقای قاضی! من وقتی که رفتم مخفی بشوم فقط یک نفر را کشته بودم و حالا که برگشتم سه تا جنازه روی دوشم سنگینی می‌کند... شما مطمئنی بهار است؟  ‌‌ ▫️▫️▫️ ‌  متن: مهدی روزرخ (م.مسافر) ‌ ‌‌  با صدای: احسان کاوسیان ‌‌▫️▫️▫️ موسیقی‌های استفاده...
Published 04/30/20
میگن این ویروس جوریه که کم‌کم ریه‌ها پر از اب میشن. میگن وقت مُردن، آدما توی خودشون غرق میشن... من اما ترجیح میدم همین‌جا وسط همین خیابون توی صدای موسیقی و زمزمه‌ی آدما غرق بشم.... راستش من تا قبل از این هیچ وقت اجازه نداشتم توی خیابونای شهرم برقصم... شاید این فرصت آخر باشه... پاشو! بدقلقی نکن! حالا دیگه فقط به یه دلیل باید از خونه بیرون بیایی... تجربه کردن والس با زندگی در اولین چهارراه شهر!
Published 04/15/20
شماره‌ی پانزدهم | تا دوباره عید دیدنی شوداگر بنا باشد برایت سیاهه بنویسم که چه ها گذشت چشمت سیاهی خواهد رفت! خودت می دانی اما ببین اینکه مرگ پشت درِ خانه خوابیده باشد یک چیز است و اینکه زندگی دیگر اغوا کننده نباشد هزار چیز. حالا که زنده ماندیم و سال نو شد یادمان باشد که پیش از آنکه تاریخ مصرفمان به پایان برسد، زندگی را مصرف کرده باشیم! همین.سال نو مبارکمهدی روزرخ (م.مسافر)همراه با آثاری از: سایه - خاطره حکیمی - احمدرضا احمدی - Richter
Published 03/21/20
شماره‌ی پانزدهم | شوم همچون لبخند حماقت ما زندگی کردن را فدای زنده ماندن کردیم! مرز میان صبور ماندن و مجبور شدن را برداشتیم و لای خبرهای بد به انتظار آرامش نشستیم! ما آونگی شدیم میان شوخیِ دردناک روزگار و حماقت آنهایی که تنها چیزی که برایشان جدی نبود، زندگی ما بود! مهدی روزرخ (م.مسافر) همراه با آثاری از: احمد شاملو - Giorgos Andreou - Tim Glemser
Published 03/12/20
شماره‌ی چهاردهم | یادبودی برای بودن ما زندگی رو هر روز می‌کشیم که زنده بمونیم! ما اسیر درای بسته‌ای می‌شیم که برای بازکردنشون، دست به خیلی کارا میزنیم، عاقبتم پشت همون درای بسته از یاد زندگی میریم.... راستش رو بخوای این زندگی خیلی از خودش رو به ما بدهکاره... مهدی روزرخ (م.مسافر) همراه با آثاری از:محمدرضا شجریان و Thomas Bergersen
Published 02/27/20
شماره‌ی سیزدهم | جغرافیای نماندنآدم همیشه فکر می‌کند یک «آن جای دیگری» هست که لابد حالش آنجا بهتر می‌شود! خودش را بر می‌دارد می‌برد وسط نقشه‌ی جغرافیا با کوله‌باری سنگین از خاطره‌ها و امیدها به شوق آنکه آسمان هر کجا همین رنگ نباشد! راستش آدمیزاد موجود عجیب که نه، موجود غریبی‌ست در این روزگار...مهدی روزرخ (م.مسافر)همراه با آثاری از:فرساد، قمیشی، محسن نامجو، مانی رهنما، شاهین نجفی، شاملو، اخوان ثالث
Published 02/20/20
شماره‌ی دوازدهم | لمسِ یک هیچما جایی میان امید و حسرت خانه‌ای ساختیم که از قضا نه راحت بود و نه دوست داشتنی! تا کار از کار نگذشته بگذار برایت بگویم که دلتنگی سهم آدم‌هایست که هنوز ماتِ بی‌خیالی نشده‌اند! دلتنگی چیز خطرناکیست، آدم را به کمتر از حقش قانع می‌کند! عاقبت ما هم به یک هیچ قانع شدیم اما آرام نه...مهدی روزرخ (م.مسافر)همراه با آثاری از:Jurrivh، AShamaluev، Koumourou، زندوکیلی، یغمایی، قربانی، شاملو، احمدی
Published 02/07/20
شماره‌ی یازدهم | دویدن بدون خط پایان آقا سید من خبر ندارم سگ دو زدن شغل حساب میشه یا نه ولی اگه بشه خودت خبر داری من هفته‌ای خیلی ساعت کار می‌کنم.... اونم با اضافه کاری. اصلن فکر کنم زندگی کردن شده حقوق تشویقی. از همونا که هیچ وقت هم به ما نمی‌دن. راستی آقا سید شما خبر داری چرا واسه ما با کار کردنم نمی‌شه ولی واسه خیلیا بدون کار کردنم شده؟ مهدی روزرخ (م.مسافر) همراه با آثاری از: Jurrivh، Gasparyan، فروغی، اخوان ثالث
Published 01/24/20
شماره‌ی دهم | مردن به شوق زندگی نه! این که زندگی نشد! ما وسط یک تقویم پر از عزای عمومی و خصوصی، دنبال لبخند گشتیم، نشد که پیدایش کنیم! نشد عاقبت! فرصت بی رحمانه اندک بود و تمامش به سوگ گذشت. می‌خواستیم با هم از عشق بگوییم و سهم‌مان همین شد که هر روز به هر بهانه به هم تسلیت بگوییم. ما نسل عزادار این تاریخیم. مهدی روزرخ (م.مسافر) همراه با آثاری از: دریا دادور، Levon Minassian، Armand Amar
Published 01/09/20
شماره‌ی نهم | شبی که صبح نشد.در غیبت خورشید، ما مجبوریم که طولانی‌ترین شب‌هایمان را جشن بگیریم! ما تولد و مرگمان یکی‌ست، آن وقت تولد خورشید را بهانه می‌کنیم و از ترس تنهایی کنار هم می‌نشینیم و به سحر کلام سعدی دعا می‌کنیم که:هنوز با همه دردم امید درمانستکه آخری بود آخر شبان یلدا رامهدی روزرخ (م.مسافر)همراه با آثاری از:مهدی وجدانی، محسن نامجو، مرضیه
Published 12/19/19
شماره‌ی هشتم | کاش پاییز فقط یک فصل از تقویم بود.من هی برای خودم گفتم حالم خوب است و هی در انعکاس صدایم یکی گفت: اما تو باور نکن! امسال بوی باروت و خون نگذاشت لذت بوی باران را ببرم. راستش پاییز حتا اگر خودش هم نخواهد فصل غم انگیزی می‌شود! اما عاقبت بستگی دارد کدام طرف قصه باشی! پاییز حدفاصل زیباترین فصل تقویم و دلگیرترینشان، منتظر حال و هوای تو می‌ماند!مهدی روزرخ (م.مسافر)همراه با آثاری از:Cavallo، Paterlini، قمیشی، بانی، قربانی
Published 12/05/19
شماره‌ی هفتم | خاطرت را می‌خواستم نه خاطره‌ات را... حکایت عجیبی است که مرور خاطره‌ها بیشتر به وجدت می‌آورند تا خودِ آن‌هایی که خاطره‌ساز بوده‌اند! همین می‌شود که آدمیزاد کم کم یاد می‌گیرد آرزوهایش را هم تنگ خاطراتش به خورد خودش بدهد! مهدی روزرخ (م.مسافر) همراه با آثاری از:Javier Navarrete، Yanni، بنان، رضا یزدانی، دلکش، ویگن
Published 11/06/19
شماره‌ی ششم | زمین سوخته هر کجای زندگی را نگاه می کنم جنگ بود. ما جنگیدیم، با حسرت هایمان، با آرزوهایمان، با دست های خسته مان، با گلوی بسته مان، با دشمن، با دوست،... با خودمان. ما سهم مان را به هر چه جنگ که در جهان بود ادا کردیم، چرا زندگی یک بار سهمش را به ما ادا نکرد؟ ‌متن: مهدی روزرخاجرا: احسان کاوسیان همراه با آثاری از:کیهان کلهر/ شهیار قنبری/ رضا یزدانی / محمد معتمدی و John Koumourou
Published 10/24/19