نشست ۱۲۴ شاهنامه خوانی - شاپورذوالاکتاف
Listen now
Description
به شاهی برو آفرین خواندندهمه مهتران گوهر افشاندندیکی موبدی بود شهرو به نامخردمند و شایسته و شادکامبیامد به کرسی زرین نشستمیان پیش او بندگی را ببستجهان را همی داشت با داد و رایسپه را به هر نیک و بد رهنمایپراگنده گنج و سپاه ورابیاراست ایوان و گاه وراچنین تا برآمد برین پنج سالبرافراخت آن کودک خرد یالنشسته شبی شاه در طیسفونخردمند موبد به پیش اندرونبدانگه که خورشید برگشت زردپدید آمد آن چادر لاژوردخروش آمد از راه اروندرودبه موبد چنین گفت هست این درودچنین گفت موبد بران شاه خردکه ای پاک‌دل نیک پی شاه گردکنون مرد بازاری و چاره جویز کلبه سوی خانه بنهاد رویچو بر دجله بر یکدگر بگذرندچنین تنگ پل را به پی بسپرندبترسد چنین هرکس از بیم کوسچنین برخروشند چون زخم کوسچنین گفت شاپور با موبدانکه ای پرهنر نامور بخردانپلی دیگر اکنون بباید زدنشدن را یکی راه باز آمدنبدان تا چنین زیردستان ماگر از لشکری در پرستان مابه رفتن نباشند زین سان به رنجدرم داد باید فراوان ز گنجهمه موبدان شاد گشتند سختکه سبز آمد آن نارسیده درختیکی پل بفرمود موبد دگربه فرمان آن کودک تاجورازو شادمان شد دل مادرشبیاورد فرهنگ جویان برشبه زودی به فرهنگ جایی رسیدکز آموزگاران سراندر کشیدچو بر هفت شد رسم میدان نهادهم‌آورد و هم رسم چوگان نهادبهشتم شد آیین تخت و کلاهتو گفتی کمر بست بهرامشاهتن خویش را از در فخر کردنشستنگه خود به اصطخر کردبر آیین فرخ نیاکان خویشگزیده سرافراز و پاکان خویش --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/persianliterature/message
More Episodes
چو آگاه شد دختر گژدهم که سالار آن انجمن گشت کم زنی بود برسان گردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار کجا نام او بود گردآفرید زمانه ز مادر چنین ناورید چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله رنگش به کردار قیر بپوشید درع سواران جنگ نبود اندر آن کار جای درنگ نهان کرد گیسو به زیر زره بزد بر سر...
Published 09/23/24
اگر تندبادی براید ز کنج بخاک افگند نارسیده ترنج ستمکاره خوانیمش ار دادگر هنرمند دانیمش ار بی‌هنر اگر مرگ دادست بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست ازین راز جان تو آگاه نیست بدین پرده اندر ترا راه نیست همه تا در آز رفته فراز به کس بر نشد این در راز باز برفتن مگر بهتر آیدش جای چو...
Published 09/23/24