نشست ۱۲۳ شاهنامه خوانی - شاپور وبهرام
Listen now
Description
چو شاپور بنشست بر تخت دادکلاه دلفروز بر سر نهادشدند انجمن پیش او بخردانبزرگان فرزانه و موبدانچنین گفت کای نامدار انجمنبزرگان پردانش و رای‌زنمنم پاک فرزند شاه اردشیرسرایندهٔ دانش و یادگیرهمه گوش دارید فرمان منمگردید یکسر ز پیمان منوزین هرچ گویم پژوهش کنیدوگر خام گویم نکوهش کنیدچو من دیدم اکنون به سود و زیاندو بخشش نهاده شد اندر میانیکی پادشا پاسبان جهاننگهبان گنج کهان و مهانوگر شاه با داد و فرخ پیستخرد بی‌گمان پاسبان ویستخرد پاسبان باشد و نیک‌خواهسرش برگذارد ز ابر سیاههمه جستنش داد و دانش بودز دانش روانش به رامش بوددگر آنک او بزمون خردبکوشد بمردی و گرد آوردبه دانش ز یزدان شناسد سپاسخنک مرد دانا و یزدان‌شناسبه شاهی خردمند باشد سزابه جای خرد زر شود بی‌بهاتوانگر شود هرک خشنود گشتدل آرزو خانهٔ دود گشتکرا آرزو بیش تیمار بیشبکوش ونیوش و منه آز پیشبه آسایش و نیک‌نامی گرایگریزان شو از مرد ناپاک رایبه چیز کسان دست یازد کسیکه فرهنگ بهرش نباشد بسیمرا بر شما زان فزونست مهرکه اختر نماید همی بر سپهرهمان رسم شاه بلند اردشیربجای آورم با شما ناگزیرز دهقان نخواهم جز از سی یکیدرم تا به لشکر دهم اندکیمرا خوبی و گنج آباد هستدلیری و مردی و بنیاد هستز چیز کسان بی‌نیازیم نیزکه دشمن شود مردم از بهر چیزبر
More Episodes
چو آگاه شد دختر گژدهم که سالار آن انجمن گشت کم زنی بود برسان گردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار کجا نام او بود گردآفرید زمانه ز مادر چنین ناورید چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله رنگش به کردار قیر بپوشید درع سواران جنگ نبود اندر آن کار جای درنگ نهان کرد گیسو به زیر زره بزد بر سر...
Published 09/23/24
اگر تندبادی براید ز کنج بخاک افگند نارسیده ترنج ستمکاره خوانیمش ار دادگر هنرمند دانیمش ار بی‌هنر اگر مرگ دادست بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست ازین راز جان تو آگاه نیست بدین پرده اندر ترا راه نیست همه تا در آز رفته فراز به کس بر نشد این در راز باز برفتن مگر بهتر آیدش جای چو...
Published 09/23/24