Episodes
ماموری از شهربانی برای تفتیش خانه پدر فرنگیس آمده بود و از نامه هایی که با ماشین تحریر تایپ شده بود میگفت...
Published 05/30/22
شکارچی به نام یگر ولاسیچ در جنگل به زن اجباری خودش پلاگیا رو اتفاقی میبینه و ...
Published 05/24/22
استاد ماکان مرا مجبور کرد ماشین نویسی یاد بکیرم تا نامه ها را تایپ کنم اما...
Published 04/12/22
قصه ی کوتاه (سالشمار زنده)در مورد مردی به نام شارامیکین با ۴فرزندش است...
Published 04/12/22
داستان کوتاه صدف
Published 03/29/22
داستان کوتاه اول:هزار رنگ-اچوملف افسری است که سگی که گمان میرود ولگرد است را قرار است مجازات کند...
Published 03/08/22
فرنگیس با قرارهایی که با استاد ماکان در سینما میگذاشت توانست کم کم توجه استاد را معطوف خود کند...
Published 02/02/22
فرنگیس با استاد ماکان در سینما قرار گذاشت و تمام سعیش را میکرد که استاد را شیفته خود کند...
Published 12/16/21
فرنگیس بعد از بازگشت به ایران در اول خرداد وارد تشکیلات ضد استبداد شد بنا به سفارش خداداد و با ماکان در این نهضت همکاری می کرد و...
Published 11/07/21
فرنگیس برای آقای ناظم از آشنایی با خداداد و مهری بانو گفت از بی پروایی و وطن پرستی خداداد می گفت و...
Published 09/08/21
فرنگیس از دلزدگی اش از نقاشی و ناتوانی اش در این هنر را برای پدرش نوشت وسفری به ایتالیا کرد...
Published 07/14/21
فرنگیس ساعتها از قصه های شیفتگانش در فرانسه داستانها سر داد و من با دقت گوش میکردم...
Published 06/07/21
زن ناشناس از سرگذشت خود شروع به تعریف کرد تا به تحصیل نقاشی در فرانسه و عاشقان سینه چاکش در فرانسه و ایرانیان عاشق پیشه اش در آنجا ...
Published 04/21/21
بالاخره فرنگیس لب به سخن گشود و از اولین بار آشنایی با استاد وقتی که ۱۸-۱۹سال بیش نداشت تعریف کرد و با آب و تاب از خصوصیات خود وخانواده اش ...تعریف کرد و...
Published 03/29/21
من تابلو را پیچیدم وسوار بر درشکه و کاغذی که آدرس روی آن بود به سمت خانه فرنگیس راهی شدم تا راز ده ساله را برملا کنم...
Published 03/13/21
فرنگیس متوجه نبود تابلو چشمهایش شد و از من درخواست خرید تابلو را به مبلغ پنج هزار تومان کرد و باعث عصبانیتم شد و ...
Published 02/25/21
بالاخره فرنگیس را یافتم با پای خود به دام افتادمن باید انتقام استاد را از این زن که موجب زجر و آزار استاد و شاید مرگ او شده بگیرم ،تابلو چشمهایش را یه انبار بردم و همراه فرنگیس وارد تالار شدم و...
Published 02/17/21
بعد از فوت آقا رجب فراش ،من هنوز در جستجوی زن صاحب چشمها بودم.دقیقا روز ۷دی سالروز فوت استاد بالاخره زنی به نامفرنگیس جهت بازدید از نمایشگاه آمد...
Published 02/09/21
من می خواستم از زیر زبان اقا رجب هر طور شده راز آن پرده چشمهایش را بیرون بکشم اما آقا رجب مقاومت می کرد و خود را به آن راه میزد،روزی زنی برای دیدن پرده های استاد آمد که....
Published 02/03/21
استاد ماکان در طول زندگی خود هیچ پرده ای از رجال سیاسی نکشید،تنها اثری که دوست داشت نقاشی کند از یکی از رجال دربار به نام خیل تاش بود اما ...
Published 01/26/21
همه چیز بعد از خبر فوت استاد ماکان نقاش بزرگ دوره در کلات شروع شد و پرده مرموزی که با خط خود زیر آن نوشته به خط خود استاد(چشمهایش)
Published 01/20/21