نزاری قهستانی
راحتِ روح من است، رایحة روحِ راح
تا به صباح از مسا، تا به مسا از صباح
ساقیِ طاووسفر، طوطیِ شکّر شکن
مرغِ سَحر را بگو، باز گشاید جِناح
خوابِ گران تا به کی؟ خیز! سبکمِی بده
اهلِ دل از مِی کنند، وقتِ سحر، افتتاح
از اَلَمِ حادثات، جز به می البتّه نیست؛
هیچ خلاص و فرج هیچ...
Published 10/31/24
مولانا
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان...
Published 10/30/24
مولانا
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی پُر دُرِ اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار...
Published 10/17/24