قسمت چهارم : مریم
Listen now
Description
صدایش کردم سرش در میان زباله ها بود و چند کیسه دستش داشت پلاستیک جمع می‌کرد تا به من برسد دوبار نایلون کیسه هایش ریخت انگار چند شب بود نخوابیده بود صدایش کردم.....
More Episodes
همه ما آرزوهای داشتیم که دفن شان کردیم. بله دفن شان کرده ایم. و حتی محل دفن آن ها را هم فراموش کرده ایم. امروز از شما می‌خواهم با هم سری به نامحال ترین آرزوهایتان بزنیم، آرزوی که حتی جرات فکر کردن به آن را هم نداریم .
Published 09/22/19
گفت : چقدر با مناسبت امروز و این ایام سازگاری داشت متعجبانه گفتم : متوجه منظورتان نمی شوم گفت : همین محرم و سر های بریده و ناگهان..... دیدم چه اتفاق عجیبی افتاده است من دو بار شاهد سرهای بریده بودم.
Published 09/08/19