Description
کتاب خاطرات یک گیشا، اپیزود اولشیوشان بر روی سنگی کنار رودخونه میشینه و با گریه به خودش میگه : درسته که نمیخواسته گیشا بشه اما مطمئنآ خدمتکار هم نمیخواست باشه. اگرچه هیچکس متوجه دختری مثل اون نمیشد، اما ناگهان مردی با لحن مهربون، اون رو مخاطب قرار میده، گویی زنی جوان و در موقعیتی بالاست. صدای مرد مثل درختی که از جایگاهش در این دنیا مطمئنه، آرامش بخش و استوار بود...*این کتاب به مدت دو سال در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز بوده و در لیست ١٠٠١ کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند، حضور داره.