سرگرد بختیاری و سروان رستا، قاتلی سریالی به نام ناصر عقرب را برای حضور در جلسه ی دادگاه به شهری دیگر منتقل میکنند که در میانه ی راه به دلیل ریزش کوه مجبور به تغییر مسیر میشوند، اما آنها از این موضوع بی اطلاع هستند که با این تغییر مسیر...!!!؟ نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما همراهان همیشگی رادیو جاده چراغ راه و مشوقی برای ادامه ی روند تهیه و تولید این دست نمایش های رادیویی است. لطفا ما را از نظرات خود مطلع کنید. راه های ارتباط با رادیو جاده: وب سایت: www.radiojadeh.com صفحه اینستاگرام: ...

عیسی، هیزم شکن محلی تلاش میکند تا اکیپ دوستان را از رفتن به منطقه ی مرداب منصرف کند، اما جوانان که ساده دلی و داستان سرایی مرد محلی را دست آویزی برای خنده و شوخی تصور کرده اند بر خلاف توصیه های عیسی به سمت مرداب مروارید تغییر جهت می دهندـ اکیپ دوستان که به مرادب رسیده اند از اکتشاف این قطعه ی گمشده از بهشت سرمست و شادمان  هستند که...!!؟ -------------------------------------- به دلیل استفاده ی گسترده از صداها و موسیقی دلهره آور و مضطرب کننده، شنیدن قسمت دوم نمایش «شکارچی» به افراد حساس و کمتر...

در این اپیزود از رادیو جاده، با هم شنونده ی یکی از سینمایی ترین نمایش های منتشر شده رادیو جاده هستیم و در میان شخصیت های داستان در مسافرتی دوستانه در ارتفاعات گیلان همراه یکدیگر میشویم. این نمایش پر فراز و نشیب، یک ساعت و نیم تمام ذهن شما را به تصویر سازی مشغول میکند و در پایان لذتی از شنیدن پادکست تقدیم شما همراهان گرامی مینماید. این نمایش را با هدفون یا سیستم صوتی با کیفیت بشنوید و مثل همیشه نظرات و پیشنهادات ارزشمند خود را از طریق وب سایت رادیو جاده و صفحات مجازی پادکست داستانی رادیو جاده...

مهسا که از اتفاقات و خطرات ناشی از تنهایی در این مکان دور افتاده به تنگ آماده، بابک را مجبور میکند برای فروش این خانه اقدام کند. بابک که راه گریزی نمی بیند، تسلیم خواست مهسا میشود. در این میان تازه سیل حوادث شروع شده و روز به روز مشکلات بزرگتری پیش پای مهسا ظاهر میشود، تا جایی که...!!!؟ رادیو جاده را در صفحه اینستاگرام به آدرس instagram/radiojadeh وب سایت www.radiojadeh.com همراهی نمایید. منتظر قسمت های بعدی رادیو جاده باشید.

بابک با رویای یک شبِ ثروتمند شدن، در منطقه ای دور افتاده آپارتمانی لاکچری خریده، اما همسرش مهسا که از این دور افتادگی و تنهایی شکایت دارد، با این خانه و محل مشکل دارد. رفته رفته مشکلات و مسائلی رخ میدهد که باعث میشود...!!!؟

در قسمت قبل، روایت داستان شعله ور شدن عشقی پاک و زیبا، میان شیدا و سروش را شنیدیم و حالا با ورق زدن دفترچه ی خاطرات شیدا، سرانجام این داستان را خواهیم شنید.(همراهان گرامی این داستان، به عنوان پیشکشی از جانب تیم رادیو جاده در روزهای تاریک و غم بار آذر ماه چهارصد و یک، تقدیم نگاه پر مهرتان شد. ما دوباره زمانی باز میگردیم که آفتاب، طلوع کرده باشد و رنگین کمان مهربانی و سعادت در آسمان میهن سر زده باشد و دلهای همگی ما مردمان رنج دیده خوش و امیدوار باشد. پس تا آن زمان مراقب خودتان باشید و ما را...

به درخواست شما همراهان گرامی موقتا یکی از نمایش های رادیو را منتشر میکنیم هر چند که این روزها هیچ یک از ما حس خوبی نداریم. به امید روزهای زیبا برای سرزمینمان و دیدار منظم شما همراهان عزیز. با رادیو جاده همراه بمانید.

سرانجام داستان پر فراز و نشیب مسافر را در این قسمت بشنوید.

سریال مسافر سرشار از حوادث و غافلگیری است، به دلیل فاش شدن خط داستانی، امکان مرور خلاصه ی داستان میسر نمی باشد. لطفا قسمتهای پیشین مسافر را بشنوید.

بهزاد که سرباز جوان را در خطر بازداشت توسط دژبان مرکزی میبیند، خود را به آنها رسانده و با پا در میانی سعی میکند سرباز را از دست دژبان خشمگین نجات دهد. در این کشمش، حقیقتی تکان دهنده آشکار میشود که...!!؟

بهزاد، راوی داستان در محوطه ی ترمینال با سرباز جوانی مواجه میشود که برای تهیه بلیط با مشکل مواجه شده. بهزاد پرداخت بهای بلیط را به عهده میگیرد اما سرباز به شکلی عجیب، از صحبت با بهزاد پرهیز میکند. در این هنگامه و پیش از حرکت اتوبوس، دژبانی، سرباز جوان را به دلیل عدم رعایت مقررات نظم ظاهری، به قصد بازداشت احضار میکند. سرباز که خود را در خطر میبیند...!!!

بهزاد، راوی داستان، جوانی است که به عنوان توزیع کننده ی کالا، سراسر هفته را در سفر می گذارند و از نقطه ای به نقطه ی دیگر کشور در رفت و آمد است. بهزاد برای تهیه بلیط اتوبوس به مقصد آستارا به مقابل پیشخوان میرسد که...!!!؟

سپیده و حمیدرضا در تلاش برای حمایت از دختر حادثه دیده، او را به مسافرخانه ای سر راهی میبرند. در این هنگام با حضور تصادفی افسر تحقیق نیروی انتظامی در مسافرخانه و اطلاع او از فاجعه ای که در پوشش باران سهمگین در شهرک رخ داده است...!!!

سپیده و حمیدرضا در مسیر بازگشت از سفر خانوادگی خود، با توده هوایی پر باران غافلگیر میشوند؛ در ادامه ی روند بدشانسی های ناشی از این سفر بی برنامه ریزی، با کمبود شدید بنزین مواجه شده و مجبور میشوند از مسیر اصلی خارج شوند. سپیده برای استفاده از سرویس بهداشتی پمپ بنزین سر راهی از حمیدرضا جدا شده که…!!!

در سه شب متوالی، پدیده ای غیرمعمول و وهم آلود در قامت زنی زیبا، در سیاهی شب و دل کویر، مقابل چشمان پیمان ظاهر میشود. هیچ یک از افراد محلی حرف های پیمان را پیرامون مشاهده ی این تجلی ناگهانی باور نمیکند تا وقتی که...!!!

پیمان به عنوان مدیر کارگاه حفظ و توسعه ی شبکه ی خط آهن سراسری به دشت لوت اعزام میشود. در شب اول حضورش در کارگاه اتفاقاتی رخ میدهد که احساس میکند کسی قصد دارد با او شوخی کند و باعث ترس این مهندس جوان و تازه کار شود. با تکرار این حوادث، رفته رفته پیمان در می یابد که....!!!

محمدرضا و سرگروهبان، شبی سرد و زمستانی در کوه های کردستان در نقطه ی صفر مرزی مشغول کمین شب هستند و لحظه شماری میکنند که پست کمین تمام شده و به آسایشگاه باز گردند، ولی ناگهان محمدرضا با نگاه کردن به دامنه ی کوه متوجه میشود که...!!

پس از فاش شدن عشق میان امیرعلی و رعنا و جدایی اجباری این دو دلداده، امیرعلی در حفره ای عمیق و تاریک از ناباوری و اندوه سقوط میکند و لحظه به لحظه از زندگی طبیعی فاصله میگیرد. در این قسمت سرانجام این عاشقانه ی سیاه را با هم، خواهیم شنید.

امیرعلی و رعنا عاشق و دل باخته ی یکدیگرند و در آرزوی وصال روزگار میگذرانند. این دو جوان عاشق به دور از چشم خانواده به سفری یک روزه می روند و در خیال خود رویای ازدواج می بافند اما در بازگشت با اطلاع و خشم خانواده ی رعنا از این رابطه، کابوس امیرعلی آغاز و مجبور می شود که...!!

مسعود کودکی است که سرپرستی او پس از درگذشت والدینش بر عهده ی خیرین محل قرار گرفته و در مسجد محل زندگی میکند. او علاقه ی زیادی به تلوزیون و فوتبال دارد و در پی تدارک راهکاری است تا بازی مهم و حساس دو تیم محبوبش را از دست ندهد. چالش های پیش روی مسعود در پیدا کردن تلوزیون برای تماشای مسابقه باعث میشود...!!

سیما با شنیدن صداهایی دلهره آور و مخوف بیدار میشود و در پی یافتن سیامک اطراف منزل را جستجو میکند. سیما که با دیدن منظره ی پر آشوب و فرار مردم روستا به سمت کوه شوکه شده در جستجوی سیامک در بین مردم هراسان سرگردان است که...!!

«این نمایش بر بستر حادثه ای حقیقی طراحی شده است» سیما و سیامک زوجی دلداده و عاشق به قصد سفر و گشت و گذار، وارد روستای تاریخی ماسوله میشوند و در بالاترین ارتفاع روستا، برای اقامت منزلی اجاره مینمایند، این زوج خوشبخت سرمست از زیبایی های طبیعت و گرمای حضور یکدیگر، حتی تصور هم نمیکنند که تا ساعتی دیگر...!!!؟

دکتر میترا آشتیانی پزشک شیفت شب درمانگاهی دور افتاده است. مصادف با ورود جوانی بیگانه و معرفی خود به عنوان نگهبان جدید،  حوادثی عجیب و نگران کننده در درمانگاه رخ میدهد که لحظه به لحظه شک و تردید میترا را نسبت به غریبه تازه وارد بیشتر میکند و با گذشت زمان مشخص میشود که....!!!؟

این اپیزود از رادیو جاده شبیه به یک فیلم سینمایی صوتی تهیه شده و در آن افکتهای محیطی به شکلی طراحی شده که موقعیت بازیگران در فضا، صداهای پیرامونی و صداهای محیط شنونده را وارد فضای داستان میکند. به منظور لذت بیشتر از نمایش لطفا از هدفون یا سیستم صوتی کیفیت بالا استفاده نمایید.

در اپیزود یازدهم از رادیو جاده داستانی عاشقانه و ملایم رو با اجرای سروش ثابتی و رها جابری با هم میشنویم.