یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد ۱۶۹
Listen now
Description
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۶۹ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات ياری اندر کس نمی‌بينيم ياران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ آب حيوان تيره‌گون شد، خضر فرخ‌پی کجاست؟ خون چکيد از شاخ گل، باد بهاران را چه شد؟ (گل بگشت از رنگ و بو...) کس نمی‌گويد که ياری داشت حق دوستی حق‌شناسان را چه حال افتاد؟ ياران را چه شد؟ لعلی از کان مروت برنيامد سال‌هاست تابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد؟ شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار مهربانی کی سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟ گوی توفيق و کرامت در ميان افکنده‌اند کس به ميدان در نمی‌آيد سواران را چه شد؟ صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت؟ کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد؟ حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
Published 11/18/24
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۶۸ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد بسوختيم در اين آرزوی خام و نشد به لابه (طنز) گفت شبی مير مجلس تو شوم شدم به رغبت خويشش کمين غلام و نشد پيام داد که خواهم نشست با رندان بشد به رندی و دردی‌کشيم نام و نشد رواست در بر اگر می‌تپد کبوتر...
Published 11/17/24
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۶۷ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان ستاره‌ای بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده‌ی ما را رفيق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مساله‌آموز صد مدرس شد به بوی او دل بيمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرين و چشم نرگس شد به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست گدای...
Published 11/16/24