داراب نامه- قطعۀ سی و هفتم
Listen now
Description
داستان به عقب برمی گردد، به زمانی که عبقرهود عنطوشیه، مادر طمروسیه، را در دریا انداخت. خدای عز و جل جانوری را می فرستد تا عنطوشیه را بگیرد و به سلامت به هیکل ببرد. مادر عنطوشیه خوابی می بیند و با پسرش هرنقالیس در میان می گذارد. با هم به هیکل می روند و عنطوشیه را زنده می یابند و به سلامت به کوشک می آورند. روزی تعداد زیادی کشتی بر روی دریا پدید می آیند که به سوی جزیرۀ خطرش می آیند. داراب به جزیرۀ خرگوشان رفته است برای شکار جانوری که مثل آدمی است اما سم دارد و شاخی بر سر و گوشهایی مانند گوشهای خر و گوشتش مزۀ گوشت مرغ می دهد! طمروسیه کشتی ها را می بیند. معلوم می شود که لکناد است به همراه زنکلیسا. آشفته می شود که مبادا داراب هوس کند و به سراغ زنکلیسا برود و او را که هشت ماهه حامله است رها کند. سوار بر کشتی می شود و به سراغ داراب می رود. داراب به او اطمینان می دهد که "ما خویشتن بدو نیالاییم که بدان جهان افریدون با ما خصم گردد، که نیاکان ما پاکان بوده اند ما هم بر طریق ایشان رویم." طمروسیه را با بیست مرد به سوی خطرش روانه می کند.
More Episodes
Published 11/24/24
شهرهای دیگری از فارس تشریح می شود. در این توضیحات، گاهی اشاره هایی به برخی ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی و روشهای انجام کارها می شود. مثلاً نحوۀ تهیۀ نوعی پارچۀ خاص در کازرون شرح داده می شود که کیفیت و رنگ آن به واسطۀ املاح نهری که در کنار کازرون است منحصر به فرد بود. گفته می شود که تجارت جامه هایی...
Published 11/22/24
داراب آماده می شود برای اعلان عمومی پادشاهی اش. تخت را می آرایند و درباریان می آیند و می ایستند و داراب با گرزی گران و طمروسیه پوشیده در چادر بر تخت می نشینند. پیری حکیم از داراب می پرسد که تو کیستی. داراب خود را معرفی می کند. طمروسیه هم چادر بر می دارد و خود را معرفی می کند. درباریان شاد می...
Published 11/17/24