Description
مهرزاد میرزایی در این نشست حکایتهای پنجم تا دوازدهم کتاب مناقب را برایمان خواند. در یک حکایت شیخ که از هیاهوی مردم تبریز به تنگ آمده بود در گمنامی به نخجوان سفر کرد و در آنجا انواع بیمهری دید و نامرادی چشید تا بالاخره دو نفر از مریدان غیابیاش او را شناختند و به بزرگان شهر خبر دادند و اعزاز و اکرام کردند. در حکایتهای دیگر شیخ به خدمت خربندگان و روسپیان شهر رفت و آنان را با فروتنی و محبت به راه راست هدایت کرد و جای دیگر با شیخ نجمالدین دایه در گرمابه دیدار کرد و بی آنکه کلمهای بر زبان برانند در سکوت با هم گفتگوها کردند. در حکایت کوتاه آخر هم شیخ از تشابه ظاهری کلمه خیار به عنوان نام میوه و خیار به معنی برگزیدگان به شور آمد و سماع کرد.