Episodes
در باب نهم بختیارنامه، شاه دادبین دو وزیر دارد که یکیشان دختری زیبا و باکمالات و زاهده دارد. شاه به دسیسه وزیر دیگر، عاشق دختر این وزیر میشود و او را از پدر خواستگاری میکند اما دختر که زاهده است در دلش جز عشق الهی جا نمیشود و نمیخواهد به عقد کسی در بیاید حتی اگر آن کس پادشاه باشد.
داستان بیخ پیدا میکند و شاه به توطئه وزیر دوم دستش به خون پدر دختر آلوده میشود و در نهایت سزای کار خود را میبیند.
#بختیارنامه #لمعة_السراج_لحضرة_التاج #ادبیات_فارسی #نثر_مصنوع #داستان_های_ایرانی...
Published 11/25/24
در پیشگفتار کتاب ابوریحان شرح داد که چرا قصد دارد کتابی درباره هند بنویسد و به موانع طبیعی و ادراکی در سر راه شناخت هند اشاره کرد.
فصل اول که این جلسه میخوانیم را هم میشود نوعی مقدمه مفصلتر حساب کرد. در این فصل ابوریحان به تفصیل دلایل فاصله فکری و شناختی بین مردم زمان خودش و فرهنگ و تمدن هند را برمیشمرد و توضیح میدهد.
#تحقیق_ما_للهند #ابوریحان_بیرونی #تاریخ_هند #فرهنگ_هند #ادیان_هند #فلسفه_هند #تناسخ #برهمن #اساطیر_هند #کتاب_گیتا #کتاب_سانک #کتاب_پاتنجل #منوچهر_صدوقی_سها #ایران_باستان...
Published 11/25/24
باب هشتم بختیارنامه که در این نشست میخوانیم دلنشینترین و لطیفترین باب این کتاب است و اگر کسی بخواهد از بین سیزده ویدئوی خواندن بختیارنامه فقط یکی را تماشا کند قطعا همین نشست یازدهم را به او توصیه خواهم کرد. نویسنده در این باب همه هنرهای خود را نشان داده و متن چند فراز بهراستی درخشان دارد.
#بختیارنامه #لمعة_السراج_لحضرة_التاج #ادبیات_فارسی #نثر_مصنوع #داستان_های_ایرانی #فرهنگ_ایران #ادبیات_ساسانی #محمد_روشن #ادبیات_کلاسیک #قصههای_کهن
Published 11/18/24
در نشست اول از خواندن کتاب ماللهند، محمد اصغری چند دقیقهای درباره شخصیت علمی و آثار ابوریحان، دوره و زمانه او و اهمیت کتاب تحقیق ماللهند در عصر شکوفایی علمی قرون پنجم و ششم هجری صحبت کرد و دیباچه کتاب را برایمان خواند.
#تحقیق_ما_للهند #ابوریحان_بیرونی #تاریخ_هند #فرهنگ_هند #ادیان_هند #فلسفه_هند #تناسخ #برهمن #اساطیر_هند #کتاب_گیتا #کتاب_سانک #کتاب_پاتنجل #منوچهر_صدوقی_سها #ایران_باستان #هند_باستان
Published 11/17/24
در این نشست داستان یک خواستگاری پرماجرای دیگر را خواندیم و این بار هم پیام اخلاقی داستان این بود که عجله کار شیطان است.
پسر شاه حلب به پدرش التماس میکند که دختر شاه مصر را برایش خواستگاری کند و پدر اگرچه این وصلت به نظرش مناسب میرسد، ملاحظه این را دارد که مصر خیلی بزرگتر و قدرتمندتر از حلب است و شان حلب حداکثر این است که خراجگذار مصر باشد ولی به هر حال نامهای با لحن خاضعانه برای خواستگاری به شاه مصر مینویسد. شاه مصر از ایده ازدواج بدش نمیآید ولی میگوید چون پول مهمترین چیز دنیا است بگذار...
Published 11/11/24
داستان بوتمام وزیر در نشست پیش به اینجا رسید که از دیدن بیمهری شاه و طمع او به مالش عاصی شد و قصد جلای وطن کرد و به نزد پادشاه اران گریخت. پادشاه اران خودش خوب بود ولی چهار وزیر حسود داشت که دنبال فرصت میگشتند که سر بوتمام را زیر آب کنند.
وزیران حسود خبردار شدند که پادشاه چین دختری دارد که او را خیلی دوست دارد و هر کس به به خواستگاریاش بیاید را سر میبرد. نقشه این شد که شاه را به صرافت خواستگاری بیندازند و قانعش کنند که سفیری بهتر از بوتمام نمیتواند از عهده این کار بر بیاید و به این ترتیب...
Published 11/03/24
کار بوصابر که نیمی از داستانش را در نشست پیش خواندیم همانطور که انتظار میرود در نهایت و بعد از داستانهای عجیب و بلاهای غریب بالاخره خوشبخت شد و میوه صبرش را چید و زن و فرزندش هم به او باز گشتند. داستان بعدی که نیمه اولش را در این نشست میخوانیم داستان وزیری کاردان است به نام بوتمام که پادشاه به مال او چشم طمع دوخت و او هم که این بیمهری و بیتوجهی را دید قصد بر جلای وطن کرد.
#بختیارنامه #لمعة_السراج_لحضرة_التاج #ادبیات_فارسی #نثر_مصنوع #داستان_های_ایرانی #فرهنگ_ایران #ادبیات_ساسانی...
Published 10/30/24
در این نشست ادامه داستان بازرگان و پسرانش را خواندیم که طبعا سر بزنگاه دو برادر از نسبت خود آگاه شدند و همه چیز به خوبی و خوشی ختم شد.
داستان بعدی که باز هم در توصیه به صبر است، قهرمانی دارد به نام ابوصابر که در برابر همه مشکلات فقط یک راه حل دارد و آن هم توصیه به صبر است. در نیمه اول داستان که در این نشست خواندیم توصیه به صبر حاصل دلخواه را ندارد و بوصابر اول از شهر رانده میشود و بعد همه چیزش از جمله زنش را میبازد و در جایی به زور به فعلگی مشغول میشود.
#بختیارنامه...
Published 10/25/24
داستان دومی که بختیار برای منصرف کردن پادشاه از اعدامش نقل میکند، داستان گوهرفروشی است که از بد روزگار، بی آن که بداند، پسران خردسال خود را به رودخانه میاندازد و بعدها یکی را که به بردگی فروخته شده بود در بازار نخاسان میبیند و میخرد و این پسر که جانشین پدر میشود و حرفه او را ادامه میدهد، بعد از سالهای دراز برادر خود را که به پادشاهی رسیده بود مییابد اما نمیشناسد و نزدیک است که به دلیل سوءتفاهمی به دار کشیده شود.
قرار است پیام داستان پرهیز از تعجیل و توصیه به صبر باشد ولی داستان...
Published 10/22/24
در نشست پیش، حکایت بازرگانی که بخت از او برگشت را تا نیمه خواندیم. جایی که پس از بدبیاریهای بسیار بر لب دریا به عدهای غواص برخورد و آنها به حال او دل سوزاندند و خواستند کمکش کنند.
در این نشست خواندیم که غواصان به نیت کمک به بازرگان به آب زدند و شش مروارید شاهوار صید کردند که همه را به بازرگان دادند ولی چهارتای آنها را در راه دزدان از او ربودند و دو تای دیگر هم در شهر باعث دردسر و به زندان افتادنش شد. در نهایت بازرگان با کمک همان غواصها و شهادتشان بر بیگناهیاش از زندان خلاص شد ولی به این...
Published 10/17/24
در نشست چهارم از خواندن بختیارنامه به اولین حکایتی رسیدیم که بختیار در دفاع از خودش روایت میکند. در این حکایت نسبتا بلند که باب دوم کتاب را به خود اختصاص داده است، بختیار داستان بازرگانی را بازگو میکند که اهل خطر کردن و دل به دریا زدن بوده اما در اواخر عمر بخت از او برمیگردد و هر ترفندی که برای نجات دادن خود از ادبار و بدبختی بکار میبندد بیشتر به ضرر او تمام میشود.
یکی از لحظههای شیرین این جلسه جایی است که حامد با حضور ذهن شگفتانگیزش به یاد آورد یکی از ابیات عربی که در متن خواندیم در...
Published 10/15/24
بازرگانی که بختیار را دستگیر کرد از او خوشش آمد و به فرزندی پذیرفت و نامش را خداداد نهاد. چندی بعد خدایداد که به نمایندگی از بازرگان متاعی به کاخ شاه برده بود نظر شاه را جذب کرد و او از بازرگان خواست که این فرزندخواندهاش را به او بدهد و طبعا بازرگان هم پذیرفت و شاه نام او را بختیار گذاشت. کار بختیار در بارگاه شاه به مدد تلاش و کوشش و بخت و اقبالش به سرعت بالا گرفت و از آخورسالاری به خزانهداری رسید ولی شبی در مستی به اشتباه به خلوتسرای شاه رفت و بر روی تخت او خوابش برد. شاه از دیدن بختیار...
Published 10/12/24
بختیارنامه را تا آنجا خوانده بودیم که شاه سیستان دختر سپهسالارش را دید و در نگاه اول یک دل نه صد دل عاشق او شد و بی آن که منتظر اذن پدر شود، و به رغم توصیه همراهان به صبر، او را عقد کرد.
در این قسمت خواندیم که سپهسالار اگر چه به ظاهر ابراز خوشحالی میکرد و تهنیت بزرگان مملکت را با روی خوش میپذیرفت ولی در دل از شاه متنفر شده بود و حس میکرد که شاه با اجازه نگرفتن از او، وی را تحقیر کرده است. در نهایت هم با همدستی دیگر بزرگان لشکر شورش کرد و شاه که عرصه را تنگ دید با ملکه باردارش فرار کرد و به...
Published 10/07/24
در این جلسه و دوازده جلسه بعد #بختیارنامه را از تصحیح مرحوم روشن میخوانیم. طبق معمول چند دقیقه آغازی داستان به معرفی کتاب و تصحیحش میگذرد و سپس خواندن متن را از پیشگفتار شروع میکنیم.
#بختیارنامه #لمعة_السراج_لحضرة_التاج #ادبیات_فارسی #نثر_مصنوع #داستان_های_ایرانی #فرهنگ_ایران #ادبیات_ساسانی #محمد_روشن #ادبیات_کلاسیک #قصههای_کهن
Published 10/05/24
در این نشست مهرزاد میرزایی حکایتهای شصت و ششم تا آخر از کتاب مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. حکایت ۶۷ که دیدار شیخ با علی حریری در حمامی در مصر را شرح میکند عجیب و مسخره است. حکایتهای دیگر این نشست معمولا حکایتهای کوتاه بودند از کرامات شیخ و مروت او در حق دوران و نزدیکان.
در انتهای نشست مهرزاد توضیحاتی درباره شخصیت و آثار اوحدالدین کرمانی داد.
Published 10/03/24
در این نشست مهرزاد میرزایی حکایتهای پنجاه و نهم تا شصت و پنجم از مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. حکایت بسیار بلند ۶۴ داستان فوت شیخ شهابالدین سهروردی در بغداد و کشمکشهای پیچیده بر سر جانشینی او است. حکایت نسبتا بلند ۶۵ هم داستان درگیری دو برادر بر سر تاج و تخت است و مژده شیخ به برادر زندانی که به زودی بر سر تخت خواهد نشست. بقیه حکایتها داستانهای کوتاهتری هستند از اخلاق حسنه و مروت شیخ یا گفتگوهای او با مسیحیان ارمنی ساکن ماردین و آمِد.
Published 10/02/24
در این نشست مهرزاد میرزایی حکایتهای پنجاه و سوم تا پنجاه هشتم از مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند.
حکایت ۵۳ ذکر نام و القاب چهار شیخ بزرگ دیگر است که اوحدالدین اجازه داد روی سجادهاش نماز بخوانند. القاب مسجع این چهار شیخ خواننده را یاد تذکره الولیاء میاندازد و حتی یکی دو لقب عینا از کتاب عطار کپی شده اند.
حکایت ۵۴ اشارهای دوباره به جمالبازی شیخ و علاقهاش به پسران خوبرو میکند و نکتهای هم اضافه میکند که هر وقت شیخ پسری زیبا میدید با جاذبهاش او را به سلک مریدان و معتقدان خود...
Published 09/30/24
از چهار حکایتی که مهرزاد میرزایی در این نشست برایمان خواند، اولی، یعنی حکایت ۴۹ از مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی از همه بانمکتر بود و حکایت آخر، یعنی حکایت ۵۲، به دلیل اشارهای که به سلطان جلالالدین خوارزمشاه داشت از همه گیراتر!
در حکایتهای قبلی هم خواندیم که نقطه ضعف شیخ نظربازی و علاقهاش به پسران صاحب جمال بود. در حکایت ۴۹ در یک مجلس سماع که پسران زیبایی هم حضور دارند شیخ دامن از کف بداد و دستار از سر انداخت و به اصحاب و پسران هم گفت که دستار بیندازند و مشغول سماع شد و عدهای از منکران این...
Published 09/29/24
در این نشست مهرزاد میرزایی حکایات ۴۳ تا ۴۸ از مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. حکایت ۴۳ داستان سرگذشت احمد نخجوانی است که به حج میرود و در مکه مجاور میشود اما به خاطر بیماری به افلاس میافتد و از سر بیچارگی به راهنمایی بزرگی تمام سه دیناری را که برایش باقی مانده بود را به شریف حرم میدهد تا اجازه دهند او شب درون خانه کعبه بماند و عبادت کند. آنجا با صوفیای که از دیوار رد شده بود و به داخل آمده بود آشنا میشود و همراه او با طیالارض به خانهاش در نخجوان بازمیگردد و در نهایت...
Published 09/27/24
در این نشست مهرزاد میرزایی حکایتهای سی و نهم تا چهل و دوم از مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. حکایتهای ۳۹ و ۴۰ داستان رشد و سیر و سلوک دو تن از شاگردان شیخ بود. در حکایت سی و نه، داستان پیوستن شیخ شمس الدین تفلیسی به خانقاه و پشت پا زدن به مال دینا را از زبان خودش خواندیم و در حکایت چهل درباره خلیفهی شیخ و شاگرد ارشدش، شیخ زینالدین صدقه خواندیم که اگرچه مراتب بالایی از اخلاص و استعداد داشت ولی درشتخو بود و به همین خاطر استادش دائما او را به ریاضتهای سخت تکلیف میکرد. یکبار هم در...
Published 09/26/24
در نشست هفتم، مهرزاد میرزایی حکایتهای سی و سوم تا سیو هشتم مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. در حکایت سی و سوم قاضی تاج الدین ارموی شاگردی با رزومه خیلی قوی به شیخ معرفی میکند و اصرار میکند که این را به شاگردی قبول کن. شیخ موکول میکند به استخاره کردن و کشف و مشاهده و در عالم شهود میبیند که این شخص پای سفره کاسه خود را برمیگرداند و چیزی نمیخورد. و بر این مبنا او را رد میکند. بعدا درستی نظر شیخ بر همگان ثابت میشود. در حکایت بعد خدا با فرستادن دو کبوتر و کثیف کردن سجاده درویشی که...
Published 09/24/24
مهرزاد میرزایی در این نشست دو حکایت دیگر از مناقب اوحدالدین کرمانی برایمان خواند. حکایت دور و دراز و کمی هم ملالآور سی و یکم، داستان یکی از شاگردان خاص شیخ است که هوس تجارت به سرش میزند و به رغم مخالفت پدر و مادرش اصرار میکند که باید به بازرگانی به شهری دور برود. در نهایت با تایید شیخ، همراه با دو غلام و بار اقمشه به استانبول میرود. در استانبول اول عاشق دختر وزیر میشود و برای ازدواج با او مسیحی میشود و بعد از مدتی باز به دین اسلام برمیگردد و علاوه بر زنش، پدرزن و قوم و خویشش را هم...
Published 09/23/24
در این نشست که بیشتر از معمول طول کشید، مهرزاد میرزایی حکایتهای نوزدهم تا سیام مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. ملاقات با خضر پیامبر در راه حج، ملاقات با محیالدین عربی در مصر و پذیرفتن ناپسری او به عنوان شاگرد و محرم، داستان کنیز ناسازگار و ستیزهجوی شیخ و دختر بیاستعدادی که از او حاصل آمد و روایتهای دیگر را در این نشست میشنوید.
Published 09/21/24
مهرزاد میرزایی در این نشست حکایتهای سیزدهم تا هجدهم از مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند.
در حکایت سیزدهم برای اشاره به دستشویی از کلمه «مُتوَضّا» استفاده کرده بود به معنی وضوخانه که برایمان تازگی داشت و کمی دربارهاش بحث کردیم. در حکایت پانزدهم اشارهای به رابطه حسنه شیخ با خلیفه بغداد مستنصر میشود و در فصل زمستان خلیفه برای اهل خانقاه پارچه و مزد خیاط میفرستد تا از رنج سرما برهند در حکایت شانزدهم که از فتوحات مکی ابن عربی نقل شده است و در آن اوحد الدین کرمانی که هنوز شاگرد رکن...
Published 09/19/24