مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی - ۱۰ - ریش نسوز شیخ
Listen now
Description
از چهار حکایتی که مهرزاد میرزایی در این نشست برایمان خواند، اولی، یعنی حکایت ۴۹ از مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی از همه بانمک‌تر بود و حکایت آخر، یعنی حکایت ۵۲، به دلیل اشاره‌ای که به سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه داشت از همه گیراتر! در حکایت‌های قبلی هم خواندیم که نقطه ضعف شیخ نظربازی و علاقه‌اش به پسران صاحب جمال بود. در حکایت ۴۹ در یک مجلس سماع که پسران زیبایی هم حضور دارند شیخ دامن از کف بداد و دستار از سر انداخت و به اصحاب و پسران هم گفت که دستار بیندازند و مشغول سماع شد و عده‌ای از منکران این کار به نظرشان سخیف آمد و شیخ را مسخره کردند و او هم برای نشان دادن مراتب و مقامش ریشش را روی شعله آتش گرفت و وقتی که نسوخت منکران دست از انکار برداشتند و بر دست و پای شیخ افتادند. در حکایت بعد شیخ به عنوان رسول خیلفه از بغداد به آذربایجان رفت تا برای اتابک اوزبک پیغام ببرد که نماینده او در همدان، منگلی، خیلی برای اهل بغداد دردسر درست می‌کند و کاش اتابک شر او را کم کند. شیخ پیغام خلیفه را رساند ولی خودش بطور شفاهی به اتابک گفت که این کار را نکن و کاری به کار منگلی نداشته باش. خبر این ابتکار دیپلماتیک را جاسوسان به خلیفه رساندند ولی شیخ در پاسخ عتاب او جوابی داد که نشانه عمق استراتژیک نگاهش بود و جایگاهش در نزد خلیفه بالاتر رفت. در حکایت پنجاه و یک شیخ از خواجهٔ اخلاط که در مستی شهر را به روسپی‌ای بخشیده بود نکته گرفت و در پاسخ دهی و زمینی برای ساخت خانقاه و تامین مخارج آن هدیه گرفت. در حکایت آخر هم شیخ که برای دیدن نجم‌الدین کبری به خوارزم رفته بود برای نشان دادن مقام و مرتبه‌اش خادمی را با زنبیلی نزد سلطان محمد خوارزمشاه فرستاد که به سلطان بگو مهمانی آمده و این زنبیل را فرستاده و می‌گوید این را پر از زر کن. سلطان علاوه بر هزار دینار زر پسر خود سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه را که نوزاد بود را هم درون زنبیل گذاشت و نزد اوحد‌الدین (که هنوز کسی نامش را نمی‌دانست) فرستاد و او هم زر را بر سر کودک نثار کرد و او را دعا کرد و مژده داد که پادشاهی بزرگ به او به ارث می‌رسد و جهادهای بزرگ با کفار می‌کند ولی در نهایت در جوانی به شهادت از دنیا می‌رود.
More Episodes
در باب نهم بختیارنامه، شاه دادبین دو وزیر دارد که یکی‌شان دختری زیبا و باکمالات و زاهده دارد. شاه به دسیسه وزیر دیگر، عاشق دختر این وزیر می‌شود و او را از پدر خواستگاری می‌کند اما دختر که زاهده است در دلش جز عشق الهی جا نمی‌شود و نمی‌خواهد به عقد کسی در بیاید حتی اگر آن کس پادشاه باشد. داستان بیخ...
Published 11/25/24
در پیشگفتار کتاب ابوریحان شرح داد که چرا قصد دارد کتابی درباره هند بنویسد و به موانع طبیعی و ادراکی در سر راه شناخت هند اشاره کرد. فصل اول که این جلسه می‌خوانیم را هم می‌شود نوعی مقدمه مفصل‌تر حساب کرد. در این فصل ابوریحان به تفصیل دلایل فاصله فکری و شناختی بین مردم زمان خودش و فرهنگ و تمدن هند...
Published 11/25/24
Published 11/25/24