Description
در این نشست داستان یک خواستگاری پرماجرای دیگر را خواندیم و این بار هم پیام اخلاقی داستان این بود که عجله کار شیطان است.
پسر شاه حلب به پدرش التماس میکند که دختر شاه مصر را برایش خواستگاری کند و پدر اگرچه این وصلت به نظرش مناسب میرسد، ملاحظه این را دارد که مصر خیلی بزرگتر و قدرتمندتر از حلب است و شان حلب حداکثر این است که خراجگذار مصر باشد ولی به هر حال نامهای با لحن خاضعانه برای خواستگاری به شاه مصر مینویسد. شاه مصر از ایده ازدواج بدش نمیآید ولی میگوید چون پول مهمترین چیز دنیا است بگذار اخلاص و ارادت حلبیها را با پول بیازمایم و بهانه میآورد که من حرفی ندارم اما مادر دختر میگوید باید دویست هزار دینار شیربها بدهید.
شاه حلب میبیند که ظاهر و باطن ۱۶۰ هزار دینار بیشتر در خزانه ندارند و همه را به مصر میفرستد و برای الباقی مهلت میخواهد اما شاهزاده که گفتیم عجول بوده به سرش میزند بقیه پول را از راهزنی تامین کند. این عجله کردن کار دست شاهزاده میدهد و در چند مرحله بد به سرش میآید و در نهایت کور میشود.
#بختیارنامه #لمعة_السراج_لحضرة_التاج #ادبیات_فارسی #نثر_مصنوع #داستان_های_ایرانی #فرهنگ_ایران #ادبیات_ساسانی #محمد_روشن #ادبیات_کلاسیک #قصههای_کهن