مسافر مهتاب | داستان زندگی سهراب سپهری
Listen now
Description
پدر بزرگش یک مادیان سفید داشت، از اون مادیان های تند و سرکش که سهراب تو خاطراتش چند جا بهش اشاره کرده که حسابی از اون مادیان می ترسیده. کلا سهراب تو بچگی از خیلی چیزا میترسیده. از مادیان سپید پدربزرگ، از مدیر مدرسه، از نزدیک شدن وقت نماز، از قیافه ی عبوس شنبه. چقدر از شنبه ها بیزار بود. خوشبختیش از صبح پنجشنبه شروع میشد.   اسپانسر این قسمت - اسنپ پی، سرویس پرداخت اعتباریِ اسنپ | لینک ثبت نام | کانال اینستاگرام اسنپ پی   بسترهای حمایت مالی - حامی باش؛ چه عزیزان داخل کشور و چه خارج از کشور می‌تونند از این طریق از ما حمایت مالی ریالی یا ارزی با مبلغ دلخواه داشته باشن. - Patreon؛ که فقط مخصوص حامیان خارج‌نشین ما فراهم شده و مخصوص حمایت ارزی هستش. - شماره و واریز مستقیم:    شماره شبا (IR260570077700002350377001)    شماره کارت (5022291520154368)     (بانک پاسارگاد)    منابع این قسمت - کتاب باغ تنهایی - کتاب هشت کتاب - کتاب صندوق اسرار سهراب - کتاب زندگینامه سهراب سپهری - کتاب سهراب سپهری (شعر زمان ما) - مستند سهراب - مستند هیچستان    آثار موسیقی این قسمت - آلبوم به خاطر سنگ فروشی که مرا به تو می رساند | استاد فردین خلعتبری - آلبوم افکار | استاد کارن همایونفر   رزرو خدمات اسپانسری و همکاری 🤝🏻   ایده پرداز و راوی محمدعلی نامه ای | من رو در لینکدین دنبال کنید!   پادکست راوکده در شبکه های اجتماعی 👈🏻کانال تلگرامی راوکده (جدید!) 👈🏻اینستاگرام پادکست راوکده 👈🏻صفحه لینکدین راوکده (جدید!) 👈🏻توییتر پادکست راوکده 👈🏻وبسایت پادکست راوکده Get bonus content on Patreon Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
More Episodes
امروز، نوزدهم آبان‌ماه | همزمان با سالروز اعدام دکتر حسین فاطمی، قسمت دوم روایت پرالتهاب او منتشر شد! بعد از حدود چهار سال درس خوندن و زندگی تو پاریس، حالا حسین فاطمی به ایران برگشته بود. اون با خودش از پاریس حدود دو هزار جلد کتاب آورده بود و تصمیم داشت تغییرات بزرگی تو فضای روزنامه‌نگاری کشور...
Published 11/09/24
Published 11/09/24
امروز جمعه، پنجم اسفند ماه سال 1332. سکوت سنگین و سرمای آخرین روزهای زمستون، میدون تجریش رو تو خودش پیچیده بود، اما تو کوچه‌های سنگفرش کوی رضاییه، یه خونه منتظر اتفاقی بود که قرار بود خیلی چیزها رو تو کشور تغییر بده. تو اون کوچه، صدای فریاد سرگرد مولوی حیاط خونه رو میلرزوند. اون مرتب فریاد میزد...
Published 10/19/24