روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست ۰۷۳
Listen now
Description
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۷۳ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان روشن از پرتو رويت، نظری نيست که نيست منت خاک درت، بر بصری نيست که نيست ناظر روی تو صاحب‌نظرانند (ولی) آری سر گيسوی تو در هيچ سری نيست که نيست اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب خجل از کرده‌ی خود پرده‌دری نيست که نيست تا به دامن ننشيند ز نسيمت(ش) گردی سيل‌خيز از نظرم (مژه‌ام) رهگذری نيست که نيست تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند با صبا گفت و شنيدم سحری نيست که نيست من از اين طالع شوريده برنجم ورنی بهره‌مند از سر کويت دگری نيست که نيست از (خیال) حيای لب شيرين تو ای چشمه‌ی نوش غرق آب و عرق اکنون شکری نيست که نيست مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز ور نه در مجلس رندان خبری نيست که نيست شير در باديه‌ی عشق تو روباه شود آه از اين راه که در وی خطری نيست که نيست آب چشمم که بر او منت خاک در توست زير صد منت او خاک دری نيست که نيست از وجودم قدری (از وجود این قدرم) نام و نشان هست که هست ور نه از ضعف در آنجا (اینجا) اثری نيست که نيست غير از (به جز) اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است در سراپای وجودت هنری نيست که نيست Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۳۷ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که اين بازی توان کرد؟ شب (سحر) تنهايی‌ام در قصد جان بود خيالش لطف‌های بی‌کران کرد چرا چون لاله خونين‌دل نباشم که با من نرگس او سرگران کرد که را گويم که با اين درد جان‌سوز طبيبم قصد جان ناتوان...
Published 10/05/24
Published 10/05/24
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۳۶ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود [email protected] دست در حلقه‌ی آن زلف دوتا نتوان کرد تکيه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد آن چه سعی است من اندر طلبت (بنمودم) بنمايم اين قدر هست که تغيير قضا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به...
Published 10/02/24