بحری‌ست بحر عشق که هیچش کناره نیست ۰۷۲
Listen now
Description
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۷۲ مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بحری‌ست بحر عشق، که هيچش کناره نيست آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نيست هر (دم) گه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود در کار خير، حاجت هيچ استخاره نيست ما را ز (به) منع عقل مترسان و می بيار کان شحنه در ولايت ما، هيچ کاره نيست از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست او را به چشم پاک توان ديد چون هلال هر ديده جای جلوه آن ماه‌پاره نيست فرصت شمر طريقه‌ی رندی، که اين نشان چون راه گنج، بر همه کس آشکاره نيست نگرفت در تو گريه حافظ، به هيچ روی حيران آن دلم، که کم از سنگ خاره نيست Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۳۷ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که اين بازی توان کرد؟ شب (سحر) تنهايی‌ام در قصد جان بود خيالش لطف‌های بی‌کران کرد چرا چون لاله خونين‌دل نباشم که با من نرگس او سرگران کرد که را گويم که با اين درد جان‌سوز طبيبم قصد جان ناتوان...
Published 10/05/24
Published 10/05/24
«««««🍷می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۱۳۶ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان ایمیل جهت ارسال جنبش کاهدود [email protected] دست در حلقه‌ی آن زلف دوتا نتوان کرد تکيه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد آن چه سعی است من اندر طلبت (بنمودم) بنمايم اين قدر هست که تغيير قضا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به...
Published 10/02/24