Description
کتاب روح القوانین مونتسکیو حاوی نظریه تفکیک قوا در امر روشنگری تحول برانگیز بود و تأثیرش بقدری عمیق بود که حتی دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی را متحول ساخت. هیوم پس از خواندن این کتاب با مونتسکیو به مکاتبه پرداخت. دیوید هیوم (David Hume) (۷ مه ۱۷۱۱ – ۲۵ اوت ۱۷۷۶) اسکاتلندی خود یکی دیگر از پیشکسوتان عصر روشنگری بشمار می آید.بیشترین مقطع تحول فکری او از سال ۱۷۵۲ میلادی آغاز که او در این سال، کتابدار دانشکدهٔ وکلای مدافع در ادینبرو شده و با خواهرش در آن شهر سکونت گزید. هیوم با استفاده از منابع موجود در کتابخانه و تماس با حقوقدانان بزرگ به نوشتن پرداخت و تا سال ۱۷۶۱ چندین جلد کتاب البته اغلب درتاریخ، تألیف و منتشر کرد. دیوید هیوم به این نتیجه رسیده بود که توقف کاروان بشریت و عقب ماندگی تاریخ از سیر تکاملی خود همه به علت جزمیات واعتقادات جزمی و بی چون وچراست. براساس جزمیات است که بشر در خرافات غوطه ور می شود. لذا او کار روشنگری را ازمطرح ساختن فلسفه شک گرایی آغاز کرد و با کمال تأسف به تجربه گرایی مفرط روی آورد. هیوم تمام معرفت بشری را ناشی از تجربه دانست و گفت تمام محتویات ذهن آدمی محدود به انطباعات و تصورات است که منشأ همه این محتویات تجربه حسی است و هر نتیجه گیری که حاصل مشاهده و تجربه نباشد بیهوده و نامعتبر است. به زعم وی، هرگونه معرفتی که بخواهد یقینی و خارج از خرافه و اوهام باشد باید با محک تجربه آزموده شود.هیوم درتمام جزمیات انسانها تردید ایجاد کرد. در قانون علیت، برهان نظم و ابدی بودن انسان و لذا به یک فیلسوف ملحد معروف شد. دیدگاههای هیوم دربارهٔ مفهوم فلسفهٔ دین، از جمله انکار معجزات و انکار برهان نظم برای اثبات وجود خدا، در زمان خود به شدت جنجال برانگیز شد. وی زمانی که به الحاد متهم شد منکر نشد و با صراحت گفت «باید بگویم که کفر خود را میپذیرم» (فلسفه به زبان آدمیزاد، فصل تاریخ فلسفه آشنایی با هیوم(hume in 90 minutes) ترجمه شهرام حمزهای نویسنده: پل استراترن (از استادان ریاضی یکی از دانشگاه بریتانیا)، چاپ علامه حلی،1390.) در کتاب تاریخ تمدن اثر ویل دورانت دربارهٔ مرگ هیوم آمدهاست:در آستانهٔ مرگش، بازول با سماجت پرسید که آیا اکنون به زندگی دیگر اعتقاد دارد؟ هیوم پاسخ داد: اندیشهای نابخردانهتر از ابدیت انسان نمیشناسم. بازول مداومت کرد و بازپرسید که آیا اعتقاد به زندگی اخروی دلخوشکننده نیست؟ هیوم پاسخ داد: ابداً، بسیار اندوهبار است. این بار زنش نزد او آمد و خواهش کرد به خدا معتقد شود؛ او را به شوخی از سر باز کرد. بارها این کار تکرار شد و هیوم امتناع کرد؛ چند لحظه بعد درگذشت. (ویل