سایۀ سایه-3
Listen now
Description
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
More Episodes
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24
لانا Lana روی پله دوم بلوار ساحلی نشسته و به دریا خیره شده بود. امواج، ناآرام و قوی بودند و رنگ آب آبی- سبز می‌زد. او به چیز خاصی فکر نمی کرد و در تلاش بود تا توجه خود را به آن سوی دریا، به اعماق آب، جایی بین زمین، آب و آسمان متمرکز کند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/01/24