Description
در این قطعه داستان بهرام گور روایت می شود. بهرام در حیره و در دربار مُنذر، امیر عرب" پرورش می یابد. وقتی بزرگ می شود، به دربار پدرش، یزدجرد اثیم، می رود. ولی "آن بدخویی و بدسیرتی از آن پدرش دید، دلش از آن بگرفت" و به حیره باز می گردد.
چون پدرش می میرد، بزرگان فاری می گویند بهرام "آداب فرس نداند" و کسری از فرزندان اردشیر بابک را به تخت می نشانند.
دعوای پادشاهی بین بهرام و کسری به آنجا انجامید که تاج شاهی را در میان دو شیر شرزه گذاشتند و مسابقه دادند که چه کسی آن را می گیرد. بهرام شیرها را می کشد و به شاهی می رسد.
بهرام مشغول خوشگذرانی می شود و امرای اطراف سر به مخالفت بر می آورند. خاقان ترک به تحریک بزرگان فارس قصد حمله به ولایت بهرام می کند
بهرام وانمود می کند که با گروهی از مردان زبده به شکار می رود. او و مردانش در لباس ترکان شبانه به خیمۀ خاقان حمله می کنند و او می کشند. حکام دیگر ولایات فرمان بردار او می شوند.
روزی بهرام به دنبال گوری به باتلاقی می رود و در آن فرو می رود.