Description
هرمز پسر انوشیروان از دختر خاقان ترکستان جانشین انوشیروان می شود.
گفته می شود که "رعایا را نیکو داشتی اما بزرگان را و مردم اصیل را نتوانستی دید و پیوسته بزرگان را می کشتی... در مدت پادشاهی سیزده هزار کس را از بزرگان کشته بود." گفته این نکته که شاهی به مردم نیکی کند و بزرگان را بکشد، نکته ای قابل تامل است.
بزرگان به خاقان متوسل می شوند و او به سمت ایران لشکر می کشد. هرمز سپهسالارش، بهرام چوبین، را به جنگ می فرستد و او خاقان را، و بعد پسر او را می کشد. هرمز از بهرام درخواست جنگ بیشتر می کند و او نمی پذیرد. اختلاف بالا می گیرد و به جنگ می کشد. بزرگان هرمز را می گیرند، کور می کنند و به زندان می اندازند.
اپرویز پسر هرمز به شاهی می نشیند و به کشتن پدرش به دست بزرگان راضی می شود. به جنگ بهرام می رود و شکست می خورد. با حیله ای می گریزد و به دربار روم می رود. بهرام چوبین هم به تخت شاهی می نشیند. اپرویز با کمک روم به ایران باز می گردد و بهرام را شکست می دهد. بهرام به ترکستان می گریزد و در آنجا بدست عامل اپرویز کشته می شود.
اپرویز قدرت خود را گسترش می دهد و به اطراف لشکر می فرستد و با روم و اعراب وارد جنگ می شود. همزمان شوکت دربار خود را هم افزایش می دهد. گفته می شود که "دوازده هزار کنیز در سراهاء او بودند". کم کم بدخو و ظالم می شود. بزرگان از ترس جان به پسر او شیرویه روی می آورند و اپرویز را می کشند.
در دوران پادشاهی او پیامبر اسلام به او نامه ای می نویسد و او آن را پاره می کند.