روزها در راه | فصل سوم ـ قسمت ۳۹ ـ وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه
Description
قسمت ٣۹ | وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه
به یاد «ایوب» هستم که یهوه روحش را در حصار گرفته بود و با تیرهای زهرآگین جانش را میآزارد، دست سنگین خدا بر او فرود آمده و استخوانهایش را خرد و خاکستر کرده بود و او فریاد میکشید و به خدای خودش کفر میگفت و از ستمی که میدید به ستمکار پناه میبرد. وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه. بی کی بنالم؟ از کی؟
03:15 فضل فروش
04:40 کژراهه
12:00 اندر بلای سخت
20:32 به یاد رفتگان
23:26 آرزوی محال
28:25 اشرافی پیر
32:40 سوتفاهم
__________
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در راه
تلگرام روزها در راه
توئيتر روزها در راه
قسمت ۶۲ | روشنایی وبلندی
جوان که بودم به قصد فتح دنیا از خواب بیدار میشدم. اما حالا… . جوان که بودم میخواستم «عالمی از نو و آدمی دیگر بسازم» اما حالا…
آیا میتوان بیعدالتی، گرایش بیاختیار به تجاوز را که انگار در سرشت ماست، تجاوز به خود، دیگری و جهان را چاره کرد؟
آز به قول آن بزرگ بیمانند،...
Published 10/27/24
قسمت ۶۱ | پیکرمند در کلمه
دلم نمیخواست بیدار شوم. دلم میخواست در خواب میمردم. گناه کیست این توفان و گردبادی که به جان ما میافتد و جز ویرانی و پریشانی چیزی باقی نمیگذارد؟ از سوتفاهم است که خوبی، بدی و مهربانی، نفرت جلوه میکند؟
تقصیر زبان است که وسیله پیوند و تفاهم نیست و هر حرفی به ضد معنای...
Published 09/28/24