روزها در راه | فصل سوم ـ قسمت ۳۹ ـ وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه
Listen now
Description
قسمت ٣۹ | وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه   به یاد «ایوب» هستم که یهوه روحش را در حصار گرفته بود و با تیرهای زهرآگین جانش را می‌آزارد،  دست سنگین خدا بر او فرود آمده و استخوان‌هایش را خرد و خاکستر کرده بود و او فریاد می‌کشید و به خدای خودش کفر می‌گفت و از ستمی که می‌دید به ستمکار پناه می‌برد. وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه. بی کی بنالم؟ از کی؟   03:15  فضل فروش 04:40  کژراهه 12:00  اندر بلای سخت 20:32  به یاد رفتگان 23:26  آرزوی محال 28:25  اشرافی پیر 32:40 سوتفاهم   __________   لينك حمايت مالى  پادكست روزها در راه  اینستاگرام روزها در راه  تلگرام روزها در راه توئيتر روزها در راه
More Episodes
قسمت ۵۷ | لاکپشتِ پیر نیما دیشب مرد. دو بعد از نیمه‌شب. ساعت دو و ده دقیقه بود که درِ خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کلفَتِ‌شان که از پشت در بلند شد، داد می‌زد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشم‌هایش را هم بسته بود. عر می‌زد. به زحمت او را به اطاق...
Published 01/18/24
Published 01/18/24
قسمت ۵۶ | نالهٔ مرغ سحر اندیشه‌ی تجدد و امید به دگرگونی اجتماعی، که انقلاب مشروطیت پیامد و خود بزرگترین انگیزه‌ٔ آن بود، پس از نخستین جنگ جهانی و در چند سال کوتاه غروب قاجاریه و طلوع پهلوی ـ در فرهنگ ما نیز مانند سیاست ـ تحولی ناگهانی و ژرف پدید آورد. در این زمینه می‌توان عوض شدن نقش اجتماعی شاعر...
Published 12/19/23