Episodes
قسمت ۵۷ | لاکپشتِ پیر
نیما دیشب مرد. دو بعد از نیمهشب. ساعت دو و ده دقیقه بود که درِ خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کلفَتِشان که از پشت در بلند شد، داد میزد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشمهایش را هم بسته بود. عر میزد. به زحمت او را به اطاق دیگر بردهام و دراز رو به قبلهاش کردهام و قرآنی پیدا کردم و یک ساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانهی خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد. بعد هم ابوالحسن صدیقی آمد و تا پنج صبح...
Published 01/18/24
قسمت ۵۶ | نالهٔ مرغ سحر
اندیشهی تجدد و امید به دگرگونی اجتماعی، که انقلاب مشروطیت پیامد و خود بزرگترین انگیزهٔ آن بود، پس از نخستین جنگ جهانی و در چند سال کوتاه غروب قاجاریه و طلوع پهلوی ـ در فرهنگ ما نیز مانند سیاست ـ تحولی ناگهانی و ژرف پدید آورد. در این زمینه میتوان عوض شدن نقش اجتماعی شاعر و نویسنده و ادبیات، پیشی گرفتن اهمیت و کاربرد نثر بر شعر، تغییر محتوا و شکل، و به طور کلی دید آثار ادبی از جهان و جامعه، همگانی شدن تصنیفهای میهنی و در نتیجه «سیاسی شدن» موسیقی، و پیدایش تئاتر و نقد...
Published 12/19/23
قسمت ۵۵ | تنبلی با پشتکار
چهره دنیا دارد به کلی عوض میشود و از زیر آوار فروریخته سر میکشد و بیرون میآیدباز همان دنیای همیشگی با روشهای تازه، اما نه به آن سختی و خشونت امکان ناپذیر؟ چه چیزها که ندیدیم و هنوز اول عشق است و اندر خم یک کوچهای
00:08:50 معمای مرگ و رویا00:24:40 درد بیدرمان ما00:49:08 خانه دوست کجاست00:58:30 کدخدایان دلاور01:06:20 سیبِ رسیده
:نماد کاربری تلگرام
@HamisheDarMiyan
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در راه
تلگرام روزها در راه
توئيتر...
Published 11/07/23
قسمت ۵۴ | آمدند و رنج بردند و رفتند
چیزی که عوض نمیشود «هم حسی » است. برخورد و پیوند دو حال یکسان، یگانگی یا همانندی در حسیات! همین در میزانی گستردهتر، همگانیتر، در آمیختگی با تاریخ، روحیات، سرزمین و یادگار، همان ناپیدای حاضر که ماوای جان است.
مفهوم میهن؟ این که در یکجای معین آرزوی دیدار یکدیگر را داشته باشیم به آن «جا» ویژگی یگانهای میدهد، آن را به صورت ماوای حس و روح ما در میآورد، به آن خاطره و یادگار میبخشد، آن «جا» را دارای زمان میکند و چنین مکانی برای یک قوم، دیگر مکانی...
Published 09/28/23
قسمت ۵۳ | دیدار با شاه
در این شرایط کارکردن، جان کندن است. فکرِ پریشانِ در هم ریخته مثل آب در دستهایم بند نمیشود. گاه دلم میخواهد بخوابم و بیدار نشوم، ولی آرامشی که آدم به آن آگاه نباشد، چه لطفی دارد؟
09:09 نعمتِ ناخواسته
32:20 نعرهی پیروزی
39:40 بازگشت تاج و تخت
43:00 آرامش متزلزل
43:40 بزرگداشت هزارهی شاهنامه
_______
شرکت در نظرسنجی بهترین پادکست فارسی
نماد کاربری تلگرام
@HamisheDarMiyan
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در راه
تلگرام روزها در...
Published 08/31/23
قسمت ۵۲ | خواب و خاموشی
پرشور بودم و بیآرام. مرد خطر، در کار خطیر دگرگون کردن دنیا. اما حالا! از آن ایمان نه فقط بریدم بلکه بیزار شدم، دنیایی که آرزو میکردم، این شد، مثل چاه خشکیدهای در خود تپیدهام…
04:20 دنیایی که آرزو میکردیم09:00 چند روز مانده به فاجعه11:25 خواب و خاموشی
:نماد کاربری تلگرام
@HamisheDarMiyan
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در راه
تلگرام روزها در راه
توئيتر روزها در راه
Published 08/13/23
قسمت ۵۱ | کوزهی شکسته و دستِ خالی
نمره پنجاه و یکم پادپخش روزها در راه و شروع فصل چهارم را با یاد ایران و آرزوی روزهای بهتر برای مردم و میهنمان آغاز می کنیم. در این نمره بعد از ده سال آقای نویسنده به کشوری بر می گردد که روزها سخت و خونین ترورهای سال شصت و روزهای مهیب جنگ هشت ساله و تحریم همه جانبه رو از سر گذرانده...
گر تو ببینی نشناسیش باز 04:40 شهر درهم ریخته 08:25اسلام به ذات خود ندارد عیبی! 29:00 نظمِ ظالمانه 36:10 46:30 پایانِ راه
:نماد کاربری تلگرام
@HamisheDarMiyan
لينك حمايت...
Published 06/18/23
چاووش فصل چهارم
:نماد کاربری تلگرام
@HamisheDarMiyan
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در راه
تلگرام روزها در راه
توئيتر روزها در راه
Published 06/17/23
قسمت ۵۰ | دردِ دانستن
نمره پنجاهم روزها در راه واپسین شماره از فصل سوم پادپخش ماست و به روزانههای مرداد و شهریور 1369 می پردازد. در فصل چهارم - که از چند روز دیگر آغازش میکنیم - آقای نویسنده پس از سالها دوری از ایران به میهن بازمیگردد و از دیدهها و احوال کشور مینویسد
07:20 آنچه اندروهم ناید، آن!13:35 حکایتیست که از روزگار هجران کرد!16:15 سوگ سیاووش24:18 جشنواره ادینبورگ36:05 بیمارِ فرهنگ
:نماد کاربری تلگرام
@HamisheDarMiyan
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام...
Published 04/06/23
قسمت ۴۹ | امید به رستگاری
بعد از مدتها فکر کردن و نقشه کشیدن و خواندن و به خاطر آوردن، چند روزی است دست به قلم بردهام. آنچه در آمده ، مایوس کننده است. ولی ادامه میدهم. ادامه میدهم باید به یک جایی برسد باید دستم به تخته پارهای بند شود
03:00 تاریکی در برابر نور
11:25 امیدی که زنده بود
12:15 سنگانداز هجران
14:55 آجیلِ مشکل گشا
27:00 باغِ جان
33:20 این منم طاووس علیین شده
59:10 سورِ خداپسندانه
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در...
Published 03/21/23
قسمت ۴۸ | کمونیستهایِ اصلاحطلب
دارم نفس میکشم، کمی سبک و آزادتر از یکی دو ماه گذشته. میخواهم خودم را بسازم. سعی میکنم، اما هنوز نتوانستهام.هنوز از غبار مردهی اخیر روحم را نَشُستهام؛ روحم را که به سرنوشت خانهی متروکی دچار شده.از این گذشته ترس! ترس از شروع، همان ترس و دلهرهی همیشگی…
03:23 دریغ است ایران که ویران شود11:40 به سنگینی سرب13:40 نعمت فراموشی16:40 امیدِ مبهم19:10 خیالِ خام34:45 گمشدهی بازیافته
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
اینستاگرام روزها در...
Published 02/24/23
قسمت ۴۷ | حرف زدن با سایهدر من بیتفاوتی ناراحت کنندهای دارد بیدار میشود و مثل مرداب بالا میآید و عشق را.آن حس زیبا و بیآرامی را که در من بود، کمکم بیهوش و فلج میکند نمیدانم چرا اینها را مینویسم.خندهدار نیست که آدم با خودش درددل کند؟ مثل مردی که با سایه خودش صحبت میکند؟
08:40 پياله اول و بدمستى10:50 اشتباه پشت اشتباه!14:20 روح در بهشت، تن در دوزخ 18:40 انتظارِ ملالآور27:10 امان از ترس!36:50 صداقتِ خطرناك38:40 حضورِ حاضر و غايب43:20 آقابزرگ در هاروارد48:00 فروتن و...
Published 02/09/23
قسمت ۴۶ | صبحها در راه
چگونه میتوان مردِ زمانِ خود بود؟ مگر نه اینکه هر اکنونی تا آنجا زمان حال است که پیش درآمد آینده باشد و گرنه سنگواره، هنوز سنگ نشدهی گذشته است که به زودی زیر آوار فراموشی در یکی از لایههای زمان به خاک سپرده میشود.
06:15 در انتظار آینده شیرین
07:55 فرض محال، محال نیست
15:50 چیزی «دیگر»، آنسوتر!
18:30 روحِ خسته
21:20 آبِ رفته به جوی بازگشت
25:55 شبِ اول قبر
29:25 سواستفاده به نحو...
Published 01/25/23
قسمت ۴۵ | ای خجسته آزادی!
این روزها میل نوشتن وجود دارد، اما حس نوشتن وجود ندارد.فکرهایی هست که هنوز در سر جا دارد، به قلب نرسیده و همراه خون در رگها ندویده ، در گوشت تنم حس نمیکنمشان، دردناک نیستند و پوست تن را نمیشکافند. یک وقتی حسیاتم مثل دامنههای البرز بود با سنگهای سخت، دیوارههای بلند، دره و جویبار شتابزده، نسیم خنک و آفتابِ بلندِ نشسته بر قله.
اما حالا! این روزها حسیاتم را مثل دشت ورامین میبینم. خشک و هموار در مرز کویر با خاک لگدکوب و سوخته و کمی شور...
03:35 جشن آخر سال
08:00 ...
Published 01/05/23
قسمت ۴۴ | تهرانِ خاکستری
رنگ تهران خاکستری، سیاه و گرد و غبار است.
فرسودهی مرده، بیخنده.
آقاجون! تو خیابان آدم دار میزنن! تو میدون چرثقیل میارن و آدم…
میفهمی یعنی چی؟ میفهمی؟
03:25 صدای بهشتی08:32 نطقِ غرّا12:00 هرزه گردِ محزون14:00 وجود ما معمائیست16:35 ریاستجوی رعنا20:42 قاتلِ شهید29:04 آه از این جور و تطاول37:00 عيد مصنوعى41:40 درمانِ دردهای بیدرمان50:55 تشریفاتِ خروج
___________________
رادیو مضمون|محمدرضا پهلوی؛ آنطور که فکر میکرد، آنگونه که حکومت...
Published 12/27/22
قسمت ۴۳ | رزمگاهِ دکانداری
از همه چیز خالی شدهام. نه خوشحالم نه بدحال، نه شاد، نه غمگین و نه امیدوار یا نومید. رخوتی اندروا، بیگذشته و آینده، سکونی بیزمان و بیمکان، معلق در هیچ. همراه با نوعی آگاهی خوابزده به وجود خود، خوابی بدون رویا، با چشمهای باز.
آیا از این بدتر هم ممکن است؟ به نظر میآید که هست. وای به روزهای دیگر...
12:12 زهرِ ظلمِ هزار ساله
17:23 شعرِ متعهد
21:24 تودهای شاهی
26:30 درِ باغِ سبز
27:50 دنیا دار مکافات نیست!
32:45 رجز خوانی
37:50 مناظرهی قلمی
42:04 نطقِ...
Published 12/15/22
قسمت ۴۲ | آقا ننه بگیرش
زمان در هوای خاموش معلق مانده،گاه گاه نسیم جابهجایش میکند. درختهای کهن کُندهها را مثل چنگک سخت در دل خاک فرو کردهاند. ولی تنه و شاخه به طرف آسمان قد کشیده، با سماجت دردناکی از دل خودشان بالا آمدهاند. اما سرشاخهها برگشتهاند؛ به طرف خاک...
03:29 حماقت آدمیزاد12:56 جنگ جنگ تا پیروزی15:30 گربه رقصانی18:30 آهِ زندانی این دام بسی بشنودیم22:55 ایران این روزها24:35 رفع فتنه از عالم28:05 مرخصی ذهن35:43 روزهای لندن40:00 صبحها در راه
__________
لينك حمايت...
Published 12/07/22
قسمت ۴۱ | برای نجات دخترها، باز خرید آنها
من هم به فکر ایران افتادم.به فکر کوه و آفتاب. کوهی که میخواست به آفتاب برسد و آفتابی که روی کوه لمیده بود و هوس عشقبازی در کوه که آنوقتها همیشه سر میکشید و ناچار همیشه سرکوب میشد.عشقبازی در سبکی آفتاب و سنگینی کوه؛ در شفافیت نور و کدری سنگ و در آمیختن با هر دو و از یاد بردن خود و یکی شدن با آنها؛ روی بلندی، در پناه و تکیه به استواری کوهستان و پیش چشم، افق دوردست تا آنسوی صحرا. چه ایران با فراز و فرود و سنگین و سبکی! نورش را از فرط روشنی...
Published 11/24/22
قسمت 40 | وای به وقتی که مظلوم،ظالم بشود
از آن چیزی که وحشت میکنم و مهره پشتم یخ میزند این خلق و خوی ماست.چرا اینجوری شدهایم؟ چرا اینجوری هستیم؟ مردمی که به اینجا برسند آیا میتوانند به عنوان یک ملت زنده بمانند؟ دیوانگان گرسنهایم؟ مشتی دیوانه…آدميزاد چيز عجيبى است، لايهای از اخلاق، آیین و آداب، تمدن، نهادهای اجتماعی ؛آن زیر آتشفشانی از غرایز درنده بهیمی.امان از وقتی که آن لایه را پس بزنند و اژدهای خفتهی اعماق بیدار شود.اما اگر روزی «از این موج و از این طوفان برآئیم»!آیا میشود؟
02:14 ...
Published 11/16/22
قسمت ٣۹ | وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه
به یاد «ایوب» هستم که یهوه روحش را در حصار گرفته بود و با تیرهای زهرآگین جانش را میآزارد، دست سنگین خدا بر او فرود آمده و استخوانهایش را خرد و خاکستر کرده بود و او فریاد میکشید و به خدای خودش کفر میگفت و از ستمی که میدید به ستمکار پناه میبرد. وای به وقتی که ستم باشه و ستمکار پیدا نباشه. بی کی بنالم؟ از کی؟
03:15 فضل فروش
04:40 کژراهه
12:00 اندر بلای سخت
20:32 به یاد رفتگان
23:26 آرزوی محال
28:25 اشرافی پیر
32:40...
Published 11/08/22
قسمت ۳۸ | اگر میفهميديم چی به سرمان آمده
حالم تاریک است، بد نیست، دردناک، غمزده یا چیزی از این نوع نیست، کدر است. روحم در دلم جا دارد و فضای دلم بسته و خفه است. روحم در گودال افتاده و تقلا میکند که بیرون بیاید و آسمان باز را نگاه کند. روی کوه، دیدِ دور، تپه و ماهور و منظره متنوع چشماندازِ آرزوی روحِ من است. اما در گودال زمانش به انتظار میگذرد و انتظارش تاریک است.
01:10 ایزدِ دوزخ03:35 فصلِ برف06:10 زندگی نکبتِ بیشهادت و بهشت12:18 یکی مُرد و یکی مُردار شد15:15 خامىِ نبوغ17:55...
Published 10/31/22
قسمت ٣۷ | چه بودی اگر نبودمی
بدبختی ما در ايران به طرز مرگباری دارد مرا ويران میكند. مثل گردباد و طوفان، نه، درست نيست، مثل خوره نرم و آهسته دارد روح مرا میجود و تفالهاش را تف میكند. بايد از سيل حادثه كناره كنم، از چاه خود بيرون بيايم و افسارم را به دست بگيرم. اين كار را میكنم.
12:15 زبانِ سکوت
14:55 چه بودی اگر نبودمی
29:22 سیمرغ و کیمیا
37:05 اروپای بیمار
38:45 مهمانِ ناخوانده
44:05 گل بود به سبزه نیز آراسته شد
45:35 روحِ مجروح
لينك حمايت مالى از پادكست...
Published 10/24/22
قسمت ٣۶ | این خون چیه؟
در برابر “سیاست” و ابتذالِ روزمره، ادبیات، موسیقی یا نقاشی پادزهر خوبی است. ادبیات وقتی از ابتذال روزانه یا از هر چیز معمولی حرف میزند آن را از ابتذال بیرون میکشد، به آن حقیقتی میدهد که دیگر همه چیز هست، جز مبتذل
00:53 دیباچه
03:40 شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت
04:11 سوالهای بیجواب
12:51 رینگ مشتزنی
17:13 تنِ خونی
21:00 دردهای بیدرمان
24:00 جنگ برای عشق
25:10 پادزهر ابتذال روزمره
لينك حمايت مالى از پادكست روزها در...
Published 10/10/22
قسمت ٣٥ | انسانيت يا صداقت، بدون شعور
در اين نمره همه آنچه خواهيد شنيد خلاصهاش این جمله است که در سر مسکوب میگردد :”انسانیت یا صداقت، بدون شعور مفت نمیارزه”
00:45 ديباچه
4:23 محروم شدن از زمینِ راحت، حتی در خواب!
13:25 میخواهید چه آشی برای ملت بپزید؟
28:11 نه آمدنمان دست خودمان است، نه رفتنمان
31:44 همه دروغ میگویند..
38:55 این زبان بدبختی ایرانی بودن را جبران میکند
__________________________
لينك حمايت مالى از پادكست روزها در راه
https://zarinp.al/padcasthayehamishedarmian
Published 09/12/22