روزها در راه | فصل سوم _ قسمت ۴۳ _ رزم‌گاهِ دکان‌داری
Listen now
Description
قسمت ۴۳ |  رزمگاهِ دکان‌داری از همه چیز خالی شده‌ام. نه خوشحالم نه بدحال، نه شاد، نه غمگین و نه امیدوار یا نومید. رخوتی اندروا، بی‌گذشته و آینده، سکونی بی‌زمان و بی‌مکان، معلق در هیچ. همراه با نوعی آگاهی خوابزده به وجود خود، خوابی بدون رویا، با چشم‌های باز. آیا از این بدتر هم ممکن است؟ به نظر می‌آید که هست. وای به روزهای دیگر...     12:12 زهرِ ظلمِ هزار ساله 17:23 شعرِ متعهد 21:24 توده‌ای شاهی 26:30 درِ باغِ سبز 27:50 دنیا دار مکافات نیست! 32:45 رجز خوانی 37:50 مناظره‌ی قلمی 42:04 نطقِ دیپلماتیک 45:02 خانه‌نشین 57:00 خوابی بدون رویا __________   لينك حمايت مالى  پادكست روزها در راه  اینستاگرام روزها در راه  تلگرام روزها در راه توئيتر روزها در راه  
More Episodes
قسمت ۶۲ | روشنایی و‌بلندی جوان که بودم به قصد فتح دنیا از خواب بیدار می‌شدم. اما حالا… . جوان که بودم می‌خواستم «عالمی از نو و آدمی دیگر بسازم» اما حالا… آیا می‌توان بی‌عدالتی، گرایش بی‌اختیار به تجاوز را که انگار در سرشت ماست، تجاوز به خود، دیگری و جهان را چاره کرد؟ آز به قول آن بزرگ بی‌مانند،...
Published 10/27/24
Published 10/27/24
قسمت ۶۱ | پیکرمند در کلمه دلم نمی‌خواست بیدار شوم. دلم می‌خواست در خواب می‌مردم. گناه کیست این توفان و گردبادی که به جان ما می‌افتد و جز ویرانی و پریشانی چیزی باقی‌ نمی‌گذارد؟ از سوتفاهم است که خوبی، بدی و مهربانی، نفرت جلوه می‌کند؟ تقصیر زبان است که وسیله پیوند و تفاهم نیست و هر حرفی به ضد معنای...
Published 09/28/24