هفت بند عشق -2
Listen now
Description
کسی نمی دانست مختار چرا ناگهان تصمیم به ازدواج گرفته بود .اما مختار  میدانست. میدانست کی این تصمیم را گرفته است .جیران  را همیشه در روستا میدید ،اما از همان روزی که گوسفند مادر جیران زاییده بود و او رفته بود تا بزغاله را به مادر جیران بدهد، جیران را هم دیده بود .دیده بود که روسری اش را دور موهای بافته اش بسته و با عروسکش بازی می کرد...
More Episodes
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/15/24
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24