در چند قدمی آسمان -2
Listen now
Description
هوا داشت خراب مي شد. باراني رو پوشيدم و به راهم ادامه دادم. تشنه‌‌ام كه شد كمي برف گذاشتم دهنم.  بعد از يكساعت به قله رسيدم. تمام. رسيدم! منظره اي بي نهايت شگفت آور در مقابل چشمانم ظاهر شد. چنين منظره‌اي رو فقط تويعكسها ديده بودم. جايي كه به هيج جا وصل نبود، انتهايي نداشت و تا چشم كار مي كرد به بي‌نهايت كشيده شده بود! نویسنده: فرنگیس آریان پور
More Episodes
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/15/24
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24