چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای دلبرا، خطا اینجاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خستهدل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال، هان که از این پرده کار ما به...
Published 12/21/23
حجاب چهرهٔ جان میشود غبارِ تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشنِ رضوان، که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضایِ عالم قدس؟
که در سراچهٔ ترکیب، تختهبند تنم
اگر ز خون...
Published 10/29/23
دانی که چنگ و عود چه تَقریر میکنند؟
پنهان خورید باده که تکفیر میکنند
ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق میبَرند
منع جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر میکنند
گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر میکنند
ما از برونِ در...
Published 06/05/23