1886 خرمگس1/5✍️لیلیان اتل وینیچ
Listen now
Description
عنوان اصلی  (The Gadfly) اثری از لیلیان اتل وینیچ (Ethel Lilian Voynich) لیلیان اتل وینیچ از رمان نویسان مشهور ایرلندی است. رمان خرمگس در سال 1897 در آمریکا و چند ماه بعد در بریتانیا منتشر شد. در جامعه شناسی اصطلاح خرمگس  به شخصی گفته می شود که ایده ها و روال عادی اجتماع را به نقد کشیده و مانند یک خرمگس اسب بی حال و ناتوان جامعه را به حرکت وامی دارد. در تاریخ، سقراط اولین فردی بود که از این اصطلاح استفاده کرد و خود را خرمگس اجتماع نامید. شخصیت اصلی رمان فردی به نام آرتور بورتون است. داستان در کشو ایتالیا می گذرد. دقیقا در دهه 1840 که ایتالیا تحت سلطه اتریش قرار داشت. کتاب خرمگس در مورد سازمان "ایتالیای جوان" است که ژوزف مازینی  در سال 1831 پایه گذاری کرد. بعد از آغاز به کار این سازمان، مرد در مناطق مختلف ایتالیا دست به شورش می زدند. آرتور بورتون سرگروه جنبش جوانان بود و پدر مونتالی دشمن اصلی او به شمار می رفت. آرتور در جوانی فکر می کرد که کلیسا راهنمای مردم است، ولی پس از مدتی متوجه اشتباه خود شد. در این رمان رابطه ای تراژیک بین آرتور و دختر مورد علاقه اش «جما» رخ می دهد. این کتاب در واقع داستانی است با مضامین عشق و شجاعت، بیداری ، ایمان و دگرگونی. چهره خرمگس از درخشان ترین چهره های یک مبارز واقعی در سراسر ادبیات جهان به شمار می رود. این کتاب تا کنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و چندین اقتباس سینمایی از آن شده است.در بخشی از این کتاب می خوانیم :"آرتور مشتی دیگر از کاسه گلهای دیژیتال را کند و در حالی که چشم به زمین دوخته بود گفت : پدر،جریان به این ترتیب بود : در پاییز گذشته،هنگامی که خود را برای امتحانات ورودی آماده می کردم،ناگزیر با دانشجویان زیادی آشنا شدم ،یادتان هست؟باری،بعضی از آنان با من شروع به صحبت درباره ...همه این مطلب کردند کتابهایی نیز به من دادند،ولی من توجه زیادی به آن مطالب نداشتم همیشه می خواستم نزد مادر به خانه باز گردم .می دانید او در این خانه دوزخی تنها به سرمی برد،و فقط زبان جولیا برای کشتنش کافی بود .بعد در زمستان هنگامی که سخت بیمار شد دیگر دانشجویان و کتابها را از یاد بردم .و سپس همانطور که می دانید دیگر آمدن به پیزا را ترک گفتم.اگر آن مطالب در خاطرم بود با مادر در میان می گذاشتم. آنها را به کلی از یاد برده بودم. و بعد فهمیدم که مادر در شرف مرگ است- می دانید،تقریبا به طور مداوم تا آخرین لحظه در کنارش بودم. اغلب شبها بیدار می ماندم - جما وارن روزها می آمد تا من بتوانم بخوابم .باری، در آن شبهای طولانی بود که به فکر کتابها و آنچه که دانشجویان می گفتند افتادم .با خود فکر می کردم که آیا حق با آنهاست و یا ن
More Episodes
دکلمه علی ایلکا گوشنواز11/12 --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
Published 05/03/24
دکلمه علی ایلکا گوشنواز10/12 --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
Published 05/02/24