Description
روز وصل – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و مجید درخشانیاز تو با مصلحت خویش نمیپردازمهمچو پروانه که میسوزم و در پروازمگر توانی که بجویی دلم امروز بجویور نه بسیار بجویی و نیابی بازمهمچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیشتو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازمگر به آتش بریم صد ره و بیرون آریزر نابم که همان باشم اگر بگدازمگر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنیاز من این جرم نیاید که خلاف آغازممن خراباتیم و عاشق و دیوانه و مستبیشتر زین چه حکایت بکند غمازمماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیبکه همه شب در چشمست به فکرت بازمخدمتی لایقم از دست نیاید چه کنمسَر نه چیزیست که در پای عزیزان بازمگفت از این نوع شکایت که تو داری سعدیدرد عشقست ندانم که چه درمان سازم*********اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانمقضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانمچنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتدتو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانمبه دریایی درافتادم که پایانش نمیبینمکسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانممپرسم دوش چون بودی؛ به تاریکی و تنهاییشب هجرم چه میپرسی؟ که روز وصل حیرانممن آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورتهنوز آواز میآید به معنی از گلستانم*********خبرت خرابتر کرد جراحت جداییچو خیال آب روشن که به تشنگان نماییبشدی و دل ببردی و به دست غم سپردیشب و روز در خیالی و ندانمت کجاییتو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستیچه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابیسخنی بگوی با منسخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتمدگری نمیشناسم تو ببر که آشناییدل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتمنه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی