Episodes
شماره (٠٦٠) - ٠٩ اسفند ماه ١٣٨٩ دفتر اول _ ابیات ٣٥٠٠ تا ٣٥٦٠ آینه تو جست بیرون از غلاف آینه و میزان کجا گوید خلاف؟ آینه و میزان کجا بندد نفس؟ بهر آزار و حیای هیچ کس آینه و میزان محک های سنی گر دو صد سالش تو خدمت میکنی کز برای من بپوشان راستی بر فزون بنما و منما کاستی اوت گوید ریش و سبلت برمخند آینه و میزان، و آنگه ریو و بند؟! هم بغل را، هم دغل را بردرد نی جنون ماند به پیشش، نی خرد چار جوی جنت اندر حکم ماست این نه زور ما، ز فرمان خداست پرسیدن پیغامبر علیه السلام مر زید را امروز چونی و چون...
Published 06/24/22
شماره (٠٥٩) - ١٨ بهمن ماه ١٣٨٩
دفتر اول _ ابیات ٣٤٩٤ تا ٣٥٥٠
اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ
هر دمی بینند خوبی، بی درنگ
نقش و قشر علم را بگذاشتند
رایت علم الیقین افراشتند
رفت فکر و روشنایی یافتند
نحر و بحر آشنایی یافتند
مرگ، کین جمله از او در وحشت اند
می کنند این قوم بر وی ریشخند
گرچه نحو و فقه را بگذاشتند
لیک محو و فقر را برداشتند
هست ابد را و ازل را اتحاد
عقل را...
Published 06/17/22
شماره (٠٥٨) - ١١ بهمن ماه ١٣٨٩
دفتر اول _ ابیات ٣٤٠٥ تا ٣٤٩٣
لیک با خورشید و کعبه پیش رو
این قیاس و این تحری را مجو
کعبه نادیده مکن، رو زو متاب
از قیاس، الله اعلم بالصواب
چون صفیری بشنوی از مرغ حق
ظاهرش را یادگیری چون سبق
وانگهی از خود قیاساتی کنی
مر خیال محض را ذاتی کنی
بر بدی های بدان رحمت کنید
بر منی و خویش بینی کم تنید
"خلق اطفالند" و جز مست خدا
نیست...
Published 06/10/22
شماره (٠٥٧) - ٠٤ بهمن ماه ١٣٨٩
دفتر اول _ ابیات ٣٣٢٠ تا ٣٤٠٥
"منزل حافظ کنون، بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت، جان بر جانانه شد..."
خویش بین،چون از کسی جرمی بدید
آتشی در وی، چو دوزخ شد پدید
خویش در آیینه دید آن زشت مرد
رو بگردانید از آن و خشم کرد
گفت حقشان، گر شما روشنگرید
در سیه کاران مغفل منگرید
گر از آن معنی نهم من بر شما
مر شما را بیش نپذیرد سما
آن ز من بینید، نه از خود، هین و هین
تا نچربد...
Published 06/03/22
شماره (٠٥٦) - ٢٧ دی ماه ١٣٨٩
دفتر اول _ ابیات ٣٢٧٥ تا ٣٣٢٠
سر از آن رو می نهم من بر زمین
تا گواه من بود در یوم دین
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
فلسفی منکر شود در فکر و ظن
گو برو سر را بر این دیوار زن
فلسفی کو منکر حنانه است
از حواس اولیا بیگانه است
بلکه عکس آن فساد و کفر او
این خیال منکری را زد بر او
فلسفی مر دیو را منکر شود
در همان دم سخره دیوی ...
Published 05/27/22
شماره (٠٥٥) - ٢٠ دی ماه ١٣٨٩
دفتر اول _ ابیات ٣٢٣٨ تا ٣٢٧٤
مصطفی فرمود کای گبر عنود
چون سیه گشتی اگر نور از تو بود
تا که ناموسش به پیش این و آن
نشکند، بربست این او را دهان
اندرون می شوردش، هم زین سبب
او نیارد توبه کردن، این عجب
آه می کرد و نبودش آه سود
چون درآمد تیغ و سر را در ربود
ای برادر، بر تو حکمت جاریه ست
آن ز"ابدال" است و بر تو عاریه ست
من غلام آنکه اندر هر رباط
خویش را ...
Published 05/20/22
شماره (٠٥٤) - ١٣ دی ماه ١٣٨٩
_ مفهوم "عدل"
عدل چه بود وضع اندر موضعش
ظلم چه بود وضع در ناموقعش
او همىدانست، كان كاو عادل است
فارغ است از واقعه، ايمن دل است
عدل باشد پاسبان کام ها
نه به شب چوبك زنان بر بام ها
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را
عدل وضع نعمتی در موضعش
نه به هر بیخی که باشد آبکش
نعمت حق را به جان و عقل ده
نه به طبع پر زحیر پر ...
Published 05/13/22
فیلتر شکن خود را روشن کنید......................... شماره (٠٥٣) - ٠٦ دی ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٣٢٠٥ تا ٣٢٤٤
"اهل نظر دو عالم، در یک نظر ببازند
عشق است و داغ اول بر نقد جان توان زد"
نیستی و نقص، هر جایی که خاست
آیینه خوبی جمله پیشه ها ست
چونکه جامه چست و دوزیده بود
مظهر فرهنگ درزی چون شود
زآنکه ضد را ضد کند ظاهر یقین
زآنکه با سرکه پدید است انگبین
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود، دو اسبه ...
Published 05/06/22
شماره (٠٥٢) - ٢٩ آذر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٣١٦٠ تا ٣٢٠٥
لایق آن دیدم که من آیینه ای
پیش تو آرم، چو نور سینه ای
تا ببینی روی خوب خود در آن
ای تو چون خورشید، شمع آسمان
آیینه آوردمت، ای روشنی
تا چو بینی روی خود، یادم کنی
آیینه هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بگزین، گر تو ابله نیستی
گفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟
گفت همچون در محاق و کاست ماه
در محاق ار ماه نو گردد دو تا
نی در آخر بدر...
Published 04/29/22
شماره (٠٥١) - ٢٢ آذر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٣١٢٤ تا ٣١٦٠
چون بمردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراک و بصر
چونکه من، من نیستم، این دم ز هوست
پیش این دم، هر که دم زد، کافر اوست
گر نبودی نوح، شیر سرمدی
پس جهانی را چه سان بر هم زدی
زخم یابد همچو گرگ از دست شیر
پیش شیر ابله بود کو شد دلیر
همچو آن روبه، کم اشکم کنید
پیش او روباه بازی کم کنید
هر شکار و هر ...
Published 04/22/22
شماره (٠٥٠) - ١٥ آذر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٣٠٦٠ تا ٣١٢٣
گفت اکنون چون منی، ای من درآ
نیست گنجایی، دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشته دو تا
چونکه یکتایی، در این سوزن درآ
گرگ را برکند سر، آن سرفراز
تا نماند دو سری و امتیاز
عاقل آن باشد که گیرد عبرت از
مرگ یاران در بلای محترز
پس سپاس او را که ما را در جهان
کرد پیدا از پس پیشینیان
"امت مرحومه" زین رو خواندمان
آن رسول حق و صادق در بیان
قصه آنکه...
Published 04/15/22
شماره (٠٤٩) - ٠٨ آذر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٩٨١ تا ٣٠٦٠
گفت چه صورت زنم ای پهلوان
گفت برزن صورت شیر ژیان
طالعم شیرست، نقش شیر زن
جهد کن رنگ کبودی سیر زن
پهلوان در ناله آمد، کای سنی
مر مرا کشتی، چه صورت می زنی
خیره شد دلاک و بس حیران بماند
تا به دیر، انگشت در دندان بماند
شیر بی دم و سر و اشکم که دید؟
این چنین شیری خدا ...
Published 04/08/22
شماره (٠٤٨) - ٠١ آذر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٩٥٥ تا ٢٩٨٠
با هوی و آرزو کم باش دوست
چون یضلک عن سبیل الله اوست
این هوا را نشکند اندر جهان
هیچ چیزی، همچو سایه همرهان
اندرآ در سایه آن عاقلی
کش نتاند برد از ره ناقلی
گر بگویم تا قیامت "نعت" او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
در بشر روپوش کرده ست آفتاب
فهم کن، والله اعلم بالصواب
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن، بر حکم خضری بی...
Published 04/01/22
شماره (٠٤٧) - ٢٤ آبان ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٩٣٠ تا ٢٩٥٨
چون شکوفه ریخت، میوه سر کند
چونکه تن بشکست، جان سر بر زند
میوه معنی و شکوفه صورتش
آن شکوفه مژده، میوه نعمتش
تا که نان نشکست، قوت کی دهد؟
ناشکسته خوشه ها، کی می دهد؟
ای "ضیاء الحق" حسام الدین بگیر
یک دو کاغذ برفزا در وصف پیر
بر نویس احوال پیر راه دان
پیر را بگزین و عین راه دان
پیر تابستان و خلقان تیرماه
خلق مانند ...
Published 03/25/22
شماره (٠٤٦) - ١٧ آبان ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٩١٢ تا ٢٩٢٥
قابل این گفته ها شو گوش وار
تا که از زر سازمت من گوشوار
اولا بشنو که خلق مختلف
مختلف جانند از "یا" تا "الف"
از یکی رو ضد و یک رو متحد
از یکی رو هزل و از یک روی جد
پس قیامت روز عرض اکبرست
عرض او خواهد که با کر و فرست
هر که چون هندوی بد سوداییست
روز عرضش نوبت رسواییست
چون ندارد روی همچون آفتاب
او نخواهد جز شبی همچون نقاب
سیرتی...
Published 03/18/22
شماره (٠٤٥) - ١٠ آبان ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٨٧٠ تا ٢٩١١
چون در معنی زنی، بازت کنند
پر فکرت زن، که شهبازت کنند
آلت اشکار خود جز سگ مدان
کمترک انداز سگ را استخوان
چون شدی تو سیر، مرداری شدی
بی خبر، بی پا، چو دیواری شدی
پس دمی مردار و دیگر دم سگی
کی کنی در راه شیران خوش تگی؟
زانکه سگ چون سیر شد سرکش شود
کی سوی صید و شکاری خوش دود؟
ذات زرش، ذات ربانیتست
نقش ...
Published 03/11/22
شماره (٠٤٤) - ٠٣ آبان ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٨٠١ تا ٢٨٧٠
چونکه جزوی عاشق جزوی شود
زود معشوقش به کل خود رود
ریش گاو بنده غیری شد او
"غرق شد" کف در ضعیفی درزد او
همچو صیادی که گیرد سایه ای
سایه کی گردد ورا سرمایه ای
سایه مرغی گرفته مرد سخت
مرغ حیران گشته بر شاخ درخت
گفت این هدیه بدان سلطان برید
سائل شه را ز حاجت واخرید
خنده می آمد نقیبان را از آن
لیک پذرفتند آن را...
Published 03/04/22
شماره (٠٤٣) - ٢٦ مهر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٧٥٢ تا ٢٨٠٠
نقش درویش است او، نی اهل نان
نقش سگ را تو مینداز استخوان
فقر لقمه دارد او، نی فقر حق
پیش نقش مرده ای، کم نه طبق
ماهی خاکی بود، درویش نان
شکل ماهی، لیک از دریا رمان
عاشق تصویر و وهم خویشتن
کی بود از عاشقان ذوالمنن
عاشق آن وهم اگر صادق بود
آن مجازش، تا حقیقت می کشد
بر سماع راست، هر کس چیر نیست
لقمه هر مرغکی انجیر ...
Published 02/25/22
شماره (٠٤٢) - ١٩ مهر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٧٢٠ تا ٢٧٥١
مرغ کاب شور باشد مسکنش
او چه داند جای آب روشنش
ای که اندر چشمه شورست جات
تو چه دانی شط و جیحون و فرات
ای تو نارسته از این فانی رباط
تو چه دانی محو و سکر و انبساط
ور بدانی، نقلت از اب و جدست
پیش تو این نام ها چون ابجد است
ابجد و هوز، چه فاش است و پدید
بر همه طفلان و معنی بس بعید
بانگ می آمد که ای طالب بیا
جود، محتاج گدایان چون گدا
در بیان...
Published 02/18/22
شماره (٠٤١) - ٠٥ مهر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٧٠٨ تا ٢٧١٩
ای خداوند این خم و کوزه مرا
در پذیر از فضل الله اشتری
تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر
تا بگیرد کوزه من خوی بحر
کوزه ای با پنج لوله پنج حس
پاک دار این آب را از هر نجس
لوله ها بربند و پر دارش ز خم
گفت غصوا عن هوا ابصارکم
رو بر سلطان و کار و بار بین
حس تجری تحتها الانهار بین
هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیر المومنین بر پنداشت که آنجا...
Published 02/11/22
شماره (٠٤٠) - ٢٩ شهریور ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٦٤٣ تا ٢٧٠٧
سر مپوشان، تا پدید آید سرم
امر کن تو هر چه بر وی قادرم
گفت زن صدق آن بود کز "بود خویش"
"پاک برخیزند" از "مجهود خویش"
این سبوی آب را بردار و رو
هدیه ساز و پیش شاهنشاه رو
چیست آن کوزه، تن محصور ما
اندر او، آب حواس شور ما
دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن که درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
Published 02/04/22
.شماره (٠٣٩) - ٢٢ شهریور ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٥٧٦ تا ٢٦٤٢
اهل نار و خلد را، بین هم دکان
در میانشان برزخ لایبغیان
اهل نار و اهل نور آمیخته
در میانشان کوه قاف انگیخته
همچو در کان، خاک و زر کرد اختلاط
در میانشان صد بیابان و رباط
مهر، تلخان را به شیرین می کشد
زآنکه اصل مهرها، باشد "رشد"
"آب حیوان" خوان، مخوان این را سخن
روح نو بین، در تن حرف کهن
حس را ...
Published 01/28/22
شماره (٠٣٨) - ١٥ شهریور ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٤٣٢ تا ٢٥٧٥
به نزد عقل هر داننده ای هست
که با گردنده گرداننده ای هست
حضرت پر رحمت است و پر کرم
عاشق او هم وجود و هم عدم
کفر و ایمان عاشق آن کبریا
مس و نقره، بنده آن کیمیا
اینت دریایی نهان، در زیر کاه
پا بر این که هین منه با اشتباه
ابلهانش فرد دیدند و ضعیف
کی ضعیف است آنکه با شه شد حریف؟
ابلهان گفتند ...
Published 01/21/22
شماره (٠٣٧) - ٠٨ شهریور ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٣١٥ تا ٢٤٣٢
زن از اینگونه خشن گفتارها
خواند بر شوی جوان طومارها
گفت ای زن، تو زنی یا بوالحزن
فقر فخرست و مرا بر سر مزن
مال و زر، سر را بود همچون کلاه
کل بود او، کز کله سازد پناه
خواجه در عیبست، غرقه تا به گوش
خواجه را مالست و مالش عیب پوش
نصیحت کردن زن مر شوی را که سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون که این سخن ها اگر چه راستست این...
Published 01/14/22