Description
شانیا و علی از این که قرار بود به خانهی مادربزرگشان بروند، خیلی خوشحال بودند، چون مادر بهمن تقریبا" همهی خواستههای آنها را برآورده میکرد، چیزی که به نظر من همیشه هم خوب نبود، اما با وجود خواهشهای من حاضر نبود هیچ تغییری در رویهی خود بدهد. او دوست نداشت به نوههایش «نه» بگوید و من هم کار زیادی از دستم بر نمیآمد.