قسمت 12 - شور اولیاء و مربیان
Listen now
Description
شانیا و علی از این که قرار بود به خانه‌ی مادربزرگشان بروند، خیلی خوشحال بودند، چون مادر بهمن تقریبا" همه‌ی خواسته‌های آنها را برآورده می‌کرد، چیزی که به نظر من همیشه هم خوب نبود، اما با وجود خواهش‌های من حاضر نبود هیچ تغییری در رویه‌ی خود بدهد. او دوست نداشت به نوه‌هایش «نه» بگوید و من هم کار زیادی از دستم بر نمی‌آمد.
More Episodes
چه اتفاقات جالب و هیجان انگیزی در این چند ماهه افتاده بود نیلی که پیش دبستانی را با حسادت ورزیدن و آزار و اذیت شانیا شروع کرده بود، به چه دختر ماه و با ادبی تبدیل شده بود شاید هم بهتر است بگویم خوش اخلاقی و مودب بودن را در خودش کشف کرده بود. هر وقت به جمع سه نفره شانیا و سارا و نیلی نگاه می‌کردم...
Published 11/10/22
با این که همه چیز را از قبل به دقت آماده کرده بودم، باز هم دلشوره داشتم. به خصوص که قرار شده بود من برای اولین بار اداره جمع را به عهده بگیرم و این، با اولین باری که قرار بود بابای نیلی در جمع شرکت کند، هم زمان شده بود. نیلی همان دختری بود که ماه‌ها بود سوء رفتارش همه ما را درگیر خود کرده بود....
Published 11/03/22