Description
برایتان تعریف کردم که چقدر نگران بودم دخترم شانیا که تازه به پیش دبستانی میرفت، خجالتی و کمرو باقی بماند و همان مسیری را طی کند که خودم به عنوان یک دختر کمرو و حتی کمی دست و پا چلفتی طی کرده بودم. من فرزند چهارم یک خانواده هفت نفره شلوغ و پرهیاهو بودم، خانوادهای که نه آرامشی در آن وجود داشت و نه عدالتی. آشنایی با سارا و مادرش مرا امیدوار کرد که شاید بتوانم راهی از این دایره بسته به بیرون پیدا کنم و شانیا را از سرنوشتی شبیه خودم نجات دهم.