قسمت 1 - آن اولین روز
Listen now
Description
آن روز صبح با شانیا شعر می‌خواندم، اما غوغایی در ذهنم به پا شده بود، توفانی از همه خاطراتی که از بچگی داشتم. خاطرات نه چندان خوبی که نمی‌خواستم برای شانیا هم تکرار شود. من در بچگی دختر حساس و کم‌رویی بودم. دختر یکی مانده به آخر در یک خانواده پرجمعیت که همه به او زور می‌گفتند و کسی به او اهمیتی نمی‌داد. پدر و مادرم دائم بر سر چیزهای بزرگ و کوچک با هم دعوا داشتند.
More Episodes
چه اتفاقات جالب و هیجان انگیزی در این چند ماهه افتاده بود نیلی که پیش دبستانی را با حسادت ورزیدن و آزار و اذیت شانیا شروع کرده بود، به چه دختر ماه و با ادبی تبدیل شده بود شاید هم بهتر است بگویم خوش اخلاقی و مودب بودن را در خودش کشف کرده بود. هر وقت به جمع سه نفره شانیا و سارا و نیلی نگاه می‌کردم...
Published 11/10/22
با این که همه چیز را از قبل به دقت آماده کرده بودم، باز هم دلشوره داشتم. به خصوص که قرار شده بود من برای اولین بار اداره جمع را به عهده بگیرم و این، با اولین باری که قرار بود بابای نیلی در جمع شرکت کند، هم زمان شده بود. نیلی همان دختری بود که ماه‌ها بود سوء رفتارش همه ما را درگیر خود کرده بود....
Published 11/03/22