قسمت 25 - زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
Listen now
Description
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینۀ من خوابت هست عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانۀ ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر بادۀ مست خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبۀ حافظ بشکست حمایت مالی از هنر حافظ توییتر هنر حافظ اینستاگرام هنر حافظ
More Episodes
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای دلبرا، خطا اینجاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال، هان که از این پرده کار ما به...
Published 12/21/23
حجاب چهرهٔ جان می‌شود غبارِ تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به گلشنِ رضوان، که مرغ آن چمنم عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم چگونه طوف کنم در فضایِ عالم قدس؟ که در سراچهٔ ترکیب، تخته‌بند تنم اگر ز خون...
Published 10/29/23