بی مهر رخت روز مرا نور نماندست ۰۳۸
Listen now
Description
لینک گوگل پادکست برای زمانی که کست‌باکس نافرمانی می‌کنه غزل نمره ۰۳۸ مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب ديجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گريه که کردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست می‌رفت خيال تو ز چشم من و می‌گفت هيهات از اين گوشه که معمور نماندست وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست نزديک شد آن دم که رقيب تو بگويد دور از رخت (درت) اين خسته رنجور (مهجور) نماندست صبر است مرا چاره هجران تو ليکن چون صبر توان کرد که مقدور نماندست در هجر تو گر چشم مرا آب روان است (نمانَد) گو خون جگر ريز که معذور نماندست من بعد چه سود ار قدمی رنجه کند دوست کز جان رمقی در تن رنجور نماندست حافظ ز غم از گريه نپرداخت به خنده ماتم‌زده را داعيه سور نماندست Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۵۶ فاعلاتن مفاعلن فعلان دل، سراپرده‌ی محبت اوست ديده آيينه‌دار طلعت اوست من که سر درنياورم به دو کون گردنم زير بار منت اوست تو و طوبی و ما و قامت يار فکر هر کس به قدر همت اوست گر من آلوده‌دامنم چه عجب (زیان) همه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که...
Published 06/12/24
Published 06/12/24
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۵۵ مفاعیلن مفاعیلن فعولن خم زلف تو، دام کفر و دين است ز کارستان او، يک شمه اين است جمالت معجز حسن است ليکن حديث غمزه‌ات سحر مبين است ز چشم شوخ تو، جان کی توان برد که دايم با کمان اندر کمين است بر آن چشم سيه، صد آفرين باد که در عاشق‌کشی سحرآفرين است عجب...
Published 06/11/24