دارم امید عاطفتی از جناب دوست ۰۵۹
Listen now
Description
«««««می‌به‍ـا»»»»» غزل نمره ۰۵۹ مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان دارم اميد عاطفتی از جناب دوست کردم جنايتی و اميدم به عفو اوست دانم که بگذرد ز سر جرم من، که او گرچه پريوش است، وليکن فرشته خوست چندان گريستم که، هر کس که برگذشت در اشک من چو ديد روان، گفت کاين چه جوست هيچ است آن دهان و نبينم از او نشان موی است آن ميان و ندانم که آن چه موست دارم عجب ز نقش خيالش، که چون نرفت از ديده‌ام که دم به دمش کار شست‌وشوست بی‌گفتگوی زلف تو دل را همی‌کشد با زلف دلکش تو که را روی گفتگوست عمريست تا ز زلف تو بويی شنيده‌ام زان بوی در مشام دل من هنوز بوست حافظ بد است حال پريشان تو ولی بر بوی زلف يار (دوست) پريشانيت نکوست Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۶۳ مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان روی تو کس نديد و هزارت رقيب هست در غنچه‌ای هنوز و صدت عندليب هست هرچند دورم از تو که دور از تو کس مباد لیکن امید وصل توأم عنقریب هست گر آمدم به کوی تو چندان غريب نيست چون من در آن ديار هزاران (فراوان) غريب هست در عشق خانقاه و...
Published 06/23/24