برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است ۰۳۵
Listen now
Description
غزل نمره ۰۳۵ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست ميان او که خدا آفريده است از هيچ دقيقه‌ايست که هيچ آفريده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصيحت همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی‌ست اسير عشق (بند) تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زان خراب آبادست دلا منال ز بيداد و جور يار که يار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست تو را نصيب همين داد و اين تو را دادست (نور عثمانیه) برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کز اين فسانه و افسون مرا بسی يادست Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۵۶ فاعلاتن مفاعلن فعلان دل، سراپرده‌ی محبت اوست ديده آيينه‌دار طلعت اوست من که سر درنياورم به دو کون گردنم زير بار منت اوست تو و طوبی و ما و قامت يار فکر هر کس به قدر همت اوست گر من آلوده‌دامنم چه عجب (زیان) همه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که...
Published 06/12/24
Published 06/12/24
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۵۵ مفاعیلن مفاعیلن فعولن خم زلف تو، دام کفر و دين است ز کارستان او، يک شمه اين است جمالت معجز حسن است ليکن حديث غمزه‌ات سحر مبين است ز چشم شوخ تو، جان کی توان برد که دايم با کمان اندر کمين است بر آن چشم سيه، صد آفرين باد که در عاشق‌کشی سحرآفرين است عجب...
Published 06/11/24