اگرچه باده فرح‌بخش و باد گل‌بيز است ۰۴۱
Listen now
Description
غزل نمره ۰۴۱ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان اگر چه باده فرح‌بخش و باد گل‌بيز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تيز است صراحی‌یی و حريفی گرت به چنگ افتد به عقل نوش که ايام فتنه‌انگيز است در آستين مرقع پياله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ريز است به آب ديده بشوييم خرقه‌ها از می (ز رنگ باده بشوییم خرقه‌ها در اشک) که موسم ورع و روزگار پرهيز است مجوی عيش خوش از دور باژگون سپهر که صاف اين سر خم جمله دردآميز است سپهر برشده پرويزنی‌ست خون‌افشان که ريزه‌اش سر کسری و تاج پرويز است عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بيا که نوبت بغداد و وقت تبريز است Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۶۱ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بيار نفحه‌ای از گيسوی معنبر دوست به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سوی من آری پيامی از بر دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای ديده بياور غباری از در دوست من گدا و تمنای وصل او؟...
Published 06/19/24
Published 06/19/24
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۶۰ مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان آن (این) پيک نامور (نامه‌بر)، که رسيد از ديار دوست و آورد حرزِ جان، ز خط مشکبار دوست خوش می‌دهد نشانِ جلال و جمال يار خوش می‌کند حکايت عز و وقار دوست (تا در طلب شود دل امیدوار دوست) دل دادمش به مژده و خجلت همی‌برم زين نقد قلبِ...
Published 06/18/24