Episodes
سفرنامه‌ی حاجی‌مهندس(سفرنامه‌ی فرش)  به قلمِ علی حصوری نشر چشمه ۱۳۹۴ هوای کوی تو از سر نمی‌رود ما را به یار گرامی،   احمد منصوری این کتاب سفرنامه‌ای متعارف نیست. در آن از سنت‌های بافندگی در ایران، بخش مهمی از هنر‌های ایران، رسم‌ها، آداب و رسوم و گاه ریشه‌ی تاریخی برخی از پدیده‌ها و حوادث سخن رفته است. همچنین از اتفاقاتی که در حین گرد‌آوری اطلاعات اساسی در مورد فرش ایران برای نویسنده رخ داده یا به گوشش خورده که از بار فرهنگی یا تاریخی خالی نیست.  در این سفرنامه نویسنده به برخی از هنر‌های...
Published 04/30/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصد و ششم ۷۰۶ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش ... گفت: یا دلیله! بدوی او را جواب داد و گفت: به خدا سوگند من بلیله نخواهم خورد. آیا زلوبیا و عسل آورده‌اید یا نه؟ پاسبانان دیدند که مردی است بدوی. گفتند: ای بدوی دلیله کجاست؟ و او را که از دار رها کرد؟ گفت: من او را از دار گشودم. نفس او به زلوبیا و عسل مایل نبود. پاسبانان دانستند که بدوی او را نشناخته و او بدوی را در دام افکنده است.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و...
Published 04/28/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصد و پنجم ۷۰۵ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش حیلتی به کار برده هزار دینار از زن والی بگرفتم و هیزم‌فروش و یهودی و صباغ و بازرگان‌زاده و دلاک را به وی بفروختم.  بنشین این که کرده‌ای بس است. «فَما کُل مَرّه تسلم الجرة» کوزه پیوسته از آب سالم در نیاید و می‌بینم که چگونه در مسیر تاریخی حیله‌ها نتیجه‌داده است و نیرنگ‌بازان و شیادان مدام بر صدر نشسته‌اند و شرافت در مسیر انقراض جاری است.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر...
Published 04/22/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصد و چهارم ۷۰۴ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش او را گرفته به سردابه‌ی تاریک برد و مشتی بر وی زده او را بینداخت. آن‌گاه دست‌و‌پای او را ببستند. دو دندان او را بکشید و داغ بر دو جبین او بنهاد... این عجوز حیلت‌گری است که ما را در دام افکنده. مغربی دکان فرو‌بست و با ایشان به سوی خانه‌ی والی رفت. با والی گفتند:ما غرامت مال خود از تو می‌خواهیم. والی گفت:در شهر عجوزکان بسیارند، آیا کسی هست که آن عجوز بشناسد؟   تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های...
Published 04/20/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصد و سوم ۷۰۳ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش ـ کجاست مادرت که مرا آورد تا تو را به من تزویج کند؟  ـ مادر من مرده است. تو مگر پسر عجوز و نقیب شیخ ابوالحملات نیستی؟  ـ او مادر من نبود. او عجوزی بود حیلت‌گر که دام بر من نهاده و جامه‌های مرا با هزار دینار برده است. من جامه‌های خود را با هزار دینار از تو همی‌خواهم. ـ من جامه‌‌ها و زرینه‌های خود را جز از تو از کسی نمی‌خواهم و ایشان به یکدیگر آویخته بودند.   تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و...
Published 04/15/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصد و دوم ۷۰۲ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش بازگو که چه حیلت کرده‌ای؟  به چهار تن چهار حیلت کرده‌ام، زنِ امیر‌حسن و بازرگان‌زاده و صبّاغ و هیزم‌فروش را حیلت کرده همه چیزهای ایشان را به دراز‌گوش هیزم‌فروش بار کرده آورده‌ام.  مگر در این شهر زندگانی نخواهی کرد که زن ِ امیر‌حسن را برهنه کرده‌ای؟  من از هیچ‌کدام باک ندارم مگر از هیزم‌فروش که او مرا می‌شناسد.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به...
Published 04/11/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصد و یکم ۷۰۱ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش بازرگان‌زاده جامه بر‌کند و بدره‌ی هزار دینار در میان جامه بگذاشت.  ـ دخترک را بیاور تا مرا عریان ببیند.  ـ جامه‌های خود را به من بسپار تا از بهر تو نگاه دارم.  بازرگان‌زاده جامه‌های خویش با بدره‌ی زر به عجوز داد.  عجوز آنها را گرفته بر روی جامه‌‌ها و زرینه‌های دخترک گذاشته از خانه به‌در‌آمد و در بر ایشان ببست و از پی کار خویشتن شد.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و...
Published 04/07/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب هفتصدم ۷۰۰ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش عجوز به زن گفت: چون شیخ ابوالحملات را زیارت کنی انشالله آبستن شوی و از برکت این شیخ شوهرت بر تو مهربان شود و از او سخنی که خاطر تو برنجد نخواهی شنید.  و با خود می‌گفت که من این را در کجا برهنه کنم که مردم در هر رهگذر گروه گروه هستند... تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده بیندیش... هزار و یک شب ترجمه‌ی...
Published 04/02/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و نهم  ۶۹۹ حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش در حال دلیله برخاسته نقابی بر رخ بیاویخت و جامه‌ی فقرا و صوفیان در‌پوشید و جبّه‌ی پشمین در‌بر‌کرد و مِنطقه‌ی عریض بر میان بست و ابریقی برداشته پر از آب کرد و سه دینار زر در دهان ابریق بگذاشت و دهان ابریق را ببست و سبحه‌ی هزار‌دانه از گردن آویخت و علمی را که کلاله‌های سرخ و زرد داشت گرفته بیرون آمد.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو  به روال‌های...
Published 03/28/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و هشتم ۶۹۸ حکایت وزیر ابی‌عامر حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیله‌ی محتاله و دخترش و در این شب‌ها داستان‌های خداوندان مکر و حیلت و خدیعت را می‌خوانیم که با کید و مکر افعی از سوراخ به در می‌آورند و ابلیس را مکر می‌آموزند و می‌بینیم که از دیرباز چنین افرادی خواهان صدارت جهان بوده‌اند و به آن رسیده‌اند.  در این شب می‌بینیم نوه دلیله احمد‌لقیط نام دارد و در شب ۷۱۰ دوباره او را باز خواهیم دید.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و...
Published 03/14/24
شب ششصد و نود و هفتم ۶۹۷ حکایت ابراهیم موصلی و غلام حکایت وزیر ابی‌عامر مرا در دل زخمی پدید آمد که به شدنی نبود. از غایت اندوه بیمار شدم و حکایت خود با یکی از خویشاوندان باز‌گفتم. او گفت: برتو باکی نیست که این ایام بهار است و در این زودی بارش ببارد، آنگاه من با تو بیرون رویم و تو را به مقصود برسانم. دل من از این سخن آرام گرفت تا اینکه باران ببارید. تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده...
Published 03/09/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و ششم ۶۹۶ حکایت اسحاق موصلی با شیطان حکایت ابراهیم موصلی و غلام میان من و تو رازی بود. ساعتی آن را نهفتن نتوانستی و به این مرد باز‌گفتی.  زنخدانش گرفتم با دو انگشت ربودم از لبانش بوســــه بســـیار گهی سنبل چــــــریدم زان دو گیسو گهی سوسن خریدم زان دو رخســـار تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده بیندیش... هزار و یک شب ترجمه‌ی عبداللطیف تسوجی...
Published 03/04/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و پنجم ۶۹۵ حکایت ضمرة بن مغیره  حکایت اسحاق موصلی با شیطان در آغاز رقعه ترک دعا کردم که اگر مرا دعا به اجابت می‌رسید تو از من جدا نمی‌شدی و اکنون مرا از تو تمنایی جز این نیست که در وقت گذشتن از این راه من از دهلیز به سوی تو نظری کنم که از آن نظر روان رفته به سوی من باز‌آید و از آن بزرگ‌تر تمنای من این است که با دست خود خطی به من بنویسی که من آن خط را به دل، شب‌های وصل گیرم ... تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و...
Published 02/29/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و چهارم ۶۹۴ حکایت ضمرة بن مغیره  ـ‌ من به کسی عشق دارم که انصاف نمی‌کند و کسی را می‌خواهم که او مرا نمی‌خواهد.  ـــ آیا در روی زمین کسی هست که تو او را بخواهی و او تو را نخواهد؟  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده بیندیش... هزار و یک شب ترجمه‌ی عبداللطیف تسوجی تبریزی قصّه‌گو #شهرزادفتوحی  تنظیم #مجتبی_میر‌سمیعی  باشد که قصّه، چترِ باران غصّه‌ها...
Published 02/29/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و سوم ۶۹۳ حکایت اعرابی و مروان حَکَم حکایت ضمرة بن مغیره  این چه بی‌رسمی و ستمکاری‌ست وین چه فرعونی و چه جبّاری‌ست سنایی مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم سعدی دخترکی دیدم چون سرو خرامان که توده‌ی عنبر بر ارغوان شکسته و از سنبل بر سمن پیرایه بسته، نرگس از حسرت چشمانش بی‌خواب و سنبل از رشک زلفانش در تاب. عارضی چون ماه دو‌هفته و رشته لؤ‌لؤ در عقیق نهفته... تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان...
Published 02/25/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و دوم  ۶۹۲ حکایت اعرابی و مروان حَکَم ـ به شکایت آمده‌ام و پناه به تو آورده‌ام. خدا‌ترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزکار ریاست به دست کسانی خطاست که از دست‌شان دست‌ها بر خداست سرِ گرگ باید هم اول برید نه چون گوسفندان مردم درید #سعدی تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده بیندیش... هزار و یک شب ترجمه‌ی عبداللطیف تسوجی تبریزی قصّه‌گو...
Published 02/23/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نود و یکم  ۶۹۱ حکایت عاشق محروم  حکایت اعرابی و مروان حَکَم روی به سوی نسیمی که از جانب آن دختر می‌وزید کرده و این دو بیت برخواند: ای باد بهاری خبر از یار چه داری پیغام گل سرخ سوی باغ کی آری زلف بت من داشته‌ای دوش در آغوش نه نه تو هنوز آن دل و آن زهره نداری...  شیری سر راه بر وی گرفته او را از هم دریده است...  ای دریغا ای دریغا ای دریغ کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های...
Published 02/22/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و نودم  ۶۹۰  حکایت عاشق محروم  در هر شب چون نیمی از شب بگذرد پوشیده از میان قبیله به در شود و نزدیک من آید و با یکدیگر از حدیث گفتن تمتع بر‌می‌گیریم و من بدین حالت نشسته در هر شبی به یک ساعت وصل او خوشنودم تا اینکه جان از تنم برود و یا اینکه کار به‌رغم حاسدان شود.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده بیندیش... هزار و یک شب ترجمه‌ی عبداللطیف تسوجی تبریزی قصّه‌گو...
Published 02/18/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و هشتاد و نهم  ۶۸۹ حکایت عاشق محروم  آتشی بیفروخت و به خیمه اندر آمد و سیخ‌های نظیف و نمکی سفید برداشته از آن گوشت پاره پاره می‌برید و در آتش پخته به من همی‌داد...  شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست ناشکیبا را #سعدی دانستم که آن پسر عاشق است و عاشق را نمی‌شناسد مگر کسی که طعم عشق چشیده باشد... تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های...
Published 02/15/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و هشتاد و هشتم ۶۸۸ حکایت منادمت شیطان  با ابراهیم موصلی حکایت عاشق محروم  آب حیات من است خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرمی‌ست ما و غم روی دوست ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست ... هر غزلم نامه‌ای‌ست صورت حالی در او نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست #سعدی من در کار او به فکرت اندر شدم که ناگاه از یک سوی خانه آوازی برآمد:  هراس مکن که من ابلیس بودم که امروز ندیم تو گشتم.  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را...
Published 02/13/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و هشتاد و هفتم ۶۸۷ حکایت شعر سه دختر حکایت منادمت شیطان با ابراهیم موصلی دختر بزرگ گفته بود ای کاش به بیداری بازآیدم از در،این تمنا و آرزوست.گاه دست دهد و گاه دست نمی‌دهد. دخترک میانی را خیالی روی داده اما دخترک خردسال گفته است که او با معشوق به یک خوابگاه اندر شده و انفاس پاکیزه‌تر از مشک به مشام او رسیده و خود را به معشوق فدا کرده و کسی نفس خود فدا نکند مگر به کسی که از جان عزیز‌تر باشد. جان باد فدای صنمی کز سر زلفش شب تا به سحر بستر من بود معطر  تصویر...
Published 02/08/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و هشتاد و ششم ۶۸۶ حکایت هارو‌ن‌الرشید و دخترک حکایت شعر سه دختر و نقل دو بیت عنصری از زبان دخترک  صنعت جناس فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی بدین زرِه ببُری و بدان ز رَه ببَری صنعت قلب به‌گنج اندرش ساخته خواسته به‌جنگ اندرش لشکر آراسته و بیت سوم صنعت تضاد  از آبدار خنجر آتشفشان تو چون باد گشته دشمن ملک تو خاکسار که دیگر خلیفه نمی‌تواند به دختر بگوید «مسروق است» و آن را «سرقت کرده‌ای» و مغلوب می‌شود...  تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر...
Published 02/07/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و هشتاد و پنجم ۶۸۵ حکایت یونس کاتب حکایت هارو‌ن‌الرشید و دخترک این شب به لطف میرزا سروش مزیّن شده است به غزلی از سعدی که تصویرش دل می‌برد:  مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد گر در خیال خلق، پری‌وار بگذری فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد افتاده تو شد دلم ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل مانند من به تیر بلا محکم اوفتد تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و...
Published 02/05/24
همراه‌شو بنیوش بنوش بنوشان شب ششصد و هشتاد و چهارم ۶۸۴  حکایت خزیمه حکایت یونس کاتب من آنم که مال را سپر آبرو کنم. هرٰچه خواهی بکن. خزیمه امر کرد که قید آهنین بر او بگذارند.  🕯️🕯️🕯️ چون با او خلوت کنی بگو که پاداش جابر عثرات کرام (پیوند‌کننده شکست‌های کریمان) این نبود که او را در زندان کردی و قید آهنین بر او بنهادی.  🕯️ کردار‌های خوب و پاداش دادن با بدی! تصویر را تصور کن! بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...  به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده...
Published 02/02/24