Description
من نگاهی انداختم به کتابی که دیوید از آن سوی میز به سوی من راند. از نام و اندازۀ
کتاب شگفتزده شدم، از آنجا که سالن گردهمایی دانشجویان هنگام ناهار خیلی پر سر و
ّت بیشتری تمرکز کنم. با ابروهای درهم کشیده، نگاهی کوتاه
صدا بود، مجبور بودم با دق
به صفحههای کتاب انداختم و سپس آن را به آن سوی میز پس فرستادم. »من از پیش
می ّ دانستم که عیسی بیش از یک نجار است.«