Episodes
از شما برای خواندن داستانم سپاسگزارم. دعا میکنم خداوند از طریق این کتاب با دانش خردمندانهتری دربارۀ اسالم و محبت بیشتری برای عیسی و حقیقت او، شما را برکت دهد. چند پرسش هست که هرگاه داستان زندگیام را درمیان میگذارم، مطرح میشوند.
Published 11/30/22
مچاله شده روی زمین نشسته بودم، در پیشگاه خدا میلرزیدم. دو هفته از پذیرش ِ خداوندم گذشته بود، در حال شیون، منِمن کنان با لبهای لرزان، تالش میکردم از او خواهش کنم. »خدایا، چرا ...؟« ولی نمیتوانستم واژههایم را در قالب جملهای به زبان بیاورم. بیاختیار می لرزیدم.
Published 11/26/22
در طول چند روز پس از آن، قلبم پر از خوشی تازهای بود، خوشی آشنایی با خدا. همۀ زندگیام گمان میکردم که او را میشناختم، ولی اکنون به راستی میدانستم او کیست. قابل مقایسه نبود. هیچ چیزی با خدای واحد حقیقی قابل قیاس نیست.
Published 11/23/22
در طول تابستان 2005 ،من همچنان در برار انجیل مقاومت کردم. به مسجدهای بیشتری رفتم و با امامان بیشتری صحبت کردم، به دنبال پاسخ میگشتم ولی هیج پاسخی
Published 11/19/22
من بر اولّین پلۀ باالی پلکانی سفید در یک مسجد نشستهام. پلکان رو به باال میرود، و اولین پلّه تیرکی تزیین شده دارد با نردهای که رو به باال به سمت چپ میرود. مطمئن نیستم که جنس پلهها از چیست، ولی فکر میکنم یا از سنگ، یا از سنگ مرمر و یا از چوب است.
Published 11/16/22
دو ماه دیگر دربارۀ خوابی که دیده بودم فکر کردم، هر روز صدای وکیل مدافع شیطان در سرم بلندتر و بلندتر میشد. آیا من به راستی میتوانستم زندگی و سرنوشت جاودانی خود را بر یک خواب بسپارم؟ تنها یک خواب؟ و آن خواب به اندازهای نمادین باشد که من برای تعبیر آن نیاز به ابن سیرین یا یوسف داشته باشم؟
Published 11/12/22
خدا به من خوابی داده بود. و من هیچ نمیدانستم مفهوم آن چه بود. چگونگی این خواب هیچ همانند خوابهایی که تا آن هنگام دیده بودم نبود. حتی هنگامی که خواب میدیدم، آگاه بودم که آن خواب پیامی از سوی خدا بود. نمیدانم چگونه؛ تنها میدانستم. ولی خوابی رمزدار بود، پر از نمادهایی که من نمیفهمیدم.
Published 11/09/22
نوزدهم دسامبر 2004 بود، من و آب اول دانشکدۀ پزشکی را به پایان رسانده بودم، و یکبار دیگر نزدیکترین دانشگاه را به خانه ّا دیده بودند که من همۀ انتخاب کرده بودم تا بتوانم در کنار خانواده ّ ام باشم. آمی و آب نیمسال را با پشتکار درس میخواندم، و میخواستند به من پاداش بدهند، پس هنگامی که ّا میخواست در طول تعطیلی زمستانی دانشگاه من، برای کنفرانسی به فلوریدا برود، از من آب خواست که با او بروم. با خوشحالی پذیرفتم، نه تنها برای اینکه اولین بارم بود که فرصت پیدا میکردم به فلوریدا بروم بلکه برای اینکه آن...
Published 11/05/22
من در نمازخانهای بزرگ با دلی شکسته در پیشگاه خدا در سجده بودم، عمارت جهانبینی من، هر آنچه در طول زندگی میدانستم در طول چند سال گذشته فرو ریخته بود. من در میان این ویرانی از اهلل خواهش میکردم. چشمانم از اشک تار شده بود. آیین نماز به پایان رسیده بود، و اکنون زمان دعاهای قلبی من بود.
Published 11/02/22
بهای پذیرفتن انجیل برای یک مسلمان میتواند بسیار سنگین باشد. البته با پیروی از عیسی من بیدرنگ از جامعۀ خودم محروم میشدم. برای همۀ مسلمانان دیندار، این به معنی قربانی کردن همۀ دوستیها و ارتباطهای اجتماعی است که از دوران کودکی ساختهاند. آن میتواند برابر با رانده شدن شخص از سوی پدر و مادر، خواهران و برادران، همسر و فرزندان باشد.
Published 10/29/22
سه سال بود که روشنفکرانه با هم دست و پنجه نرم کرده بودیم، و آنچه در ماه اول از سال اول دانشگاه شروع شده بود، روز پیش از جشن پایان دورۀ دانشگاه به آخر خط رسید. من داشتم دست میکشیدم. ولی نه از اسالم، نه هنوز. من داشتم از خرد و برهان دست میکشیدم.
Published 10/26/22
چندین بار از کودکی آن واژهها را خوانده بودم، ولی هرگز فکر نکردم ببینم مفهوم آنها چیست؟ ولی دیوید آنها را به مطالب پوشۀ خود افزوده بود و اکنون وادار شدم به بررسی آن بپردازم.
Published 10/08/22
دست کم دو نیروی قدرتمند به هم میپیوندند تا از دستنخوردگی کامل متن قرآن سنگری مطمئن برای مسلمانان بسازند.
Published 10/05/22
موریس بوکای، متخصص بیماریهای روده و معده و پزشک شخصی یکی از پادشاهان عربستان سعودی، هنگامی که در سال 1976کتابی به نام کتاب مقدس، قرآن، و دانش نوشت،
Published 10/01/22
اگر شما بتوانید تصور کنید اسرار و حکمت خدا، نیرو، ژرفا و کمال او، فرمانها و ّ نبوتهای او، همه با همان نیرو در ورقهای یک کتاب ساکن باشد و روحی از همان ذات خدا به آن ببخشد، آنگاه شروع به درک این خواهید کرد که چرا و چه اندازه مسلمانان به قرآن احترام میگذارند.
Published 09/28/22
پس از چند هفته دیوید با بررسی ّ هایش دربارۀ محمد پیش من آمد. هر اندازه از کامل بودن کار او بگویم، کم گفتهام.
Published 09/24/22
ّ در این حدیث محمد میگوید، »از سوی اهلل به من امر شده است که با مردم بجنگم تا هنگامی که شهادت دهند هیچ کسی جز اهلل سزاوار پرستش نیست و محمد رسول اهلل است، و به کمال نماز بگذارند و ذکات اجباری بپردازند... در آن صورت جان و دارائی ایشان از دست من نجات خواهد یافت.«
Published 09/21/22
ّ کم و بیش هر آنچه مسلمانان دربارۀ محمد میدانند شفاهی است و به ندرت از سرمنشأ اصلی به آنها میرسد. برخالف مسیحیان که همه چیز را دربارۀ عیسی از کتاب مقدس فرا می ّ گیرند، قرآن دربارۀ محمد خیلی کم چیزی برای گفتن دارد. چه در شرق و چه در غرب، مسلمانان بیشتر تنها روایتهایی را دربارۀ او میشنوند. آنها دربارۀ دادههایی که ممکن است به طور تصادفی تحریف یا آگاهانه دستکاری شده باشند، هیچ نمیدانند. برای آنها نیز همچون ّ من مایۀ تعجب خواهد بود هنگامی که دریابند حتی اولین گزارشها از زندگی محمد خود به روشنی...
Published 09/17/22
پیام اسالم با پیامآورش در هم بافته شدهاند. وفاداری به یکی بیانگر وفاداری بیشتر به دیگری است؛ آن را اغلب اینگونه تعریف می ّ کنند. چیزی که تعجبآور است این است که در مورد اهلل اینگونه نیست. مسلمانان به طور معمول مسلمانان دیگری را که اهلل را زیر سوال می ّ برند تحمل می ّ کنند، ولی زیر سوال بردن محم ّ د پیامد تکفیر یا حتی بدتر از آن را به دنبال دارد.
Published 09/14/22
سه نفری کافۀ آبمیوۀ تراپیکال را ترک کردیم، سوار اتومبیل من شدیم، و به سوی دانشگاه راه افتادیم. در حال رانندگی، من همچنان آنچه را تازه فرا گرفته بودم، در ذهنم پردازش میکردم. گویی آخرین مهره تازه در جای خود قرار گرفته بود، و ذهنم شروع به مرور پیام در خود کرده بود.
Published 08/31/22
یکی از آن مسئولیتهایم خدمت به عنوان رئیس دانشکدۀ فعالیتهای افتخاری بود، و هنگامی که من سرانجام اجازه پدر و مادرم را برای رفتن از خانه گرفتم، از آن موقعیت برای انتخاب اتاقم در خوابگاه بهره بردم. اتاق من که در جناح جنوب غربی سالن وایتهرست در طبقۀ آخر قرار داشت، چشمانداز باشکوهی از رودخانۀ الیزابت میداد که بهترین چشمانداز ّدوم در مجموعۀ دانشگاه بود. اتاق همجوار بهترین چشمانداز را داشت ولی من آن را نخواستم زیرا مشکل گرمایی داشت.
Published 08/27/22
ژوئیۀ 2003 بود، تابستان پس از سال دوم دانشگاهم بود، و تغییر بزرگی داشت در زندگیام رخ میداد. تصمیم گرفته بودم یک سال زودتر کالج را به پایان برسانم، که این یعنی باید برای آزمون پذیرش دایرۀ دانشکدۀ پزشکی آماده میشدم، آزمونی که الزمهاش دانستن شیمی طبیعی بود،
Published 08/24/22
بحث ما بر سر پولس تنها زمانی نبود که من و دیوید شاخ به شاخ شدیم. اغلب هنگامی که دربارۀ اساس ایمان گفتگو میکردیم، شور و هیجان در ما باال میگرفت. هر چه موضوعی که بر سر آن مخالف بودیم، مهمتر بود، بیشتر احتمال داشت یکی از ما بیپروا چیزی بگوید. مخالفتهای شدید منجر به شور و هیجان شدید میشد.
Published 08/20/22
باران رعدآسا روی سقف اتومبیلم میریخت. آن باران صبح که تا چند لحظۀ پیش مالیم میبارید، اکنون سیلی شده بود که خورشید بعد از ظهر را ناپدید کرده بود.
Published 08/17/22