مردم دیده‌ی ما جز به رخت ناظر نیست ۰۷۰
Listen now
Description
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۷۰ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان مردم ديده‌ی ما، جز به رخت ناظر نيست دل سرگشته‌ی ما، غير تو را ذاکر نيست اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد گر چه از خون دل ريش، دمی طاهر نيست بسته‌ی دام و قفس باد چو مرغ وحشی طاير سدره اگر در طلبت طاير نيست عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار مکنش عيب که بر نقد روان قادر نيست عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد هر که را در طلبت همت او قاصر نيست از روان‌بخشی عيسی نزنم دم هرگز زان که در روح‌فزايی چو لبت ماهر نيست من که در آتش سودای تو آهی نزنم کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نيست روز اول که سر زلف تو ديدم گفتم که پريشانی اين سلسله را آخر نيست سر پيوند تو تنها نه دل حافظ راست کيست آن کش سر پيوند تو در خاطر نيست؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
More Episodes
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۷۲ مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بحری‌ست بحر عشق، که هيچش کناره نيست آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نيست هر (دم) گه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود در کار خير، حاجت هيچ استخاره نيست ما را ز (به) منع عقل مترسان و می بيار کان شحنه در ولايت ما، هيچ کاره نيست...
Published 07/06/24
Published 07/06/24
«««««می‌بهـا»»»»» غزل نمره ۰۷۱ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست هر چه گويد در حق ما جای هيچ اکراه نيست در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست در (بر) صراط مستقيم ای دل کسی گمراه نيست تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند عرصه‌ی شطرنج رندان را مجال شاه نيست...
Published 07/03/24