خانه اي روي شن- نوشته آركادي آورچنكو
Listen now
Description
در گوشه اتاق نشسته و متفكرانه به آنها نگاه مي كردم. ميتيا شوهر لي پِچكا در حاليكه دست او را در دستش گرفته بود از او مي پرسيد: اينها دستهاي كوچولو كي هستن؟  مطمئن بودم كه ميتيا  خيلي خوب مي داند آنها دستهاي زنش لي پِچكا هستند و  به هیچكس ديگر تعلق ندارند. چنين سئوالي  فقط از روي كنجكاوي  پرسيده شده بود… مترجم: فرنگیس آریان پور
More Episodes
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/15/24
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24