Description
دكتر ژيواگو طي ده سال پايان زندگي اش فرسودهتر شده و بتدريج معلومات پزشكي و ادبي خودش را از دست مي داد. اين حالت ناشي از اندوهي بود كه خاطرات گذشته را در مغزش زنده می كرد.
او خاطراتی را به ياد می آورد كه براي او و هر چيز ديگري در جهان بي تفاوت محسوب مي شد. او وقتي وارد مسكو شد لباس كهنه اي به تن داشت و هميشه پسر بچه دهاتي و خوش قيافه اي در لباس قديمي ارتش سرخ او را همراهي مي كرد.
نویسنده: بوریس پاسترناک
مترجم: فرنگیس آریان پور