دفتر خاطرات ناتالیا -3
Listen now
Description
امروز با یک ماجرای خیلی غیرمنتظره روبرو شدم. مدتها بود که متوجه غمگینی لیدوچکا شده بودم، یک جور حالت اندوه و نگرانی در حرکاتش موج می زد و در این اواخر رنگ و روی درست و حسابی هم نداشت... نویسنده: والري ياكولويچ  بروسوف مترجم: فرنگیس آریان پور
More Episodes
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/15/24
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24